کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بابافغانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بابافغانی
لغتنامه دهخدا
بابافغانی . [ ف َ ] (اِخ ) لطفعلی بیک آذر آرد: شاعری متین سخن پرداز و عاشقی غریب خانه برانداز است مدتی در ولایت خراسان و عراق بوده ، گویند بعلت دوام شرب مدام تلخیها چشیده و بسبب عشق جوانان گل اندام خواریها کشیده ، صاحب دیوان است ، ملاحظه شده قصاید صا...
-
جستوجو در متن
-
فغانی
لغتنامه دهخدا
فغانی . [ ف َ ] (اِخ ) رجوع به بابافغانی شود.
-
سکاکی
لغتنامه دهخدا
سکاکی . [ س ُک ْ کا ] (اِخ ) رجوع به بابافغانی شیرازی یا فغانی شیرازی شود.
-
دیرپروا
لغتنامه دهخدا
دیرپروا. [ پ َرْ ] (ص مرکب ) دیرتوجه . دیر التفات . (یادداشت مؤلف ). دیرآشنا. دیر صلح . (آنندراج ) : فراموشم کند آن دیرپروابلای جان مردودم همین است .بابافغانی .
-
ناهراس
لغتنامه دهخدا
ناهراس . [ هََ ] (نف مرکب ) بی باک . ناهراسنده . ناهراسان . بی هراس . نترس : صد بار تیغ قهر کشیدی و همچنان می آید از پی تو دل ناهراس من .بابافغانی (از آنندراج ).
-
پیرافشانی
لغتنامه دهخدا
پیرافشانی . [اَ ] (حامص مرکب ) کار جوانانه کردن در پیری . (آنندراج ). کارهای جوانان در هنگام پیری کردن : خزان آمد گریبانی به رندی چاک خواهم زدبمن ده می که پیرافشانی چون تاک خواهم زد.بابافغانی (از آنندراج ).
-
سرزدای
لغتنامه دهخدا
سرزدای . [ س َ زَ / زِ / زُ ] (نف مرکب ) کنایه از چیز بران چون خنجر و تیغ. (آنندراج ) (بهار عجم ) : تیغ زبان عارفان رنگ گرفت و همچنان عشق تو جلوه میدهد خنجر سرزدای را.بابافغانی (از بهار عجم ).
-
میان دادن
لغتنامه دهخدا
میان دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) فاصله دادن . فرجه دادن . (یادداشت مؤلف ). || کنایه از قوت دادن و امداد کردن . (آنندراج ). مجال دادن : تو میان دهی و گرنه بخیال درنگنجدکه چنان کمر که دانی من بی ادب گشایم .بابافغانی .
-
دوش بر دوش
لغتنامه دهخدا
دوش بر دوش . [ ب َ ] (ص مرکب ) دوشادوش . دوش بدوش . شانه بشانه . برابر هم . || صف درصف : هزار سوزن الماس بر دل است مرااز این حریرقبایان که دوش بردوشند.بابافغانی شیرازی .رجوع به دوش بدوش شود. || معاشر. ندیم . جلیس . هم صحبت : نداند دوش بردوش رقیبان که...
-
کاغذ توتیا
لغتنامه دهخدا
کاغذ توتیا. [ غ َ ذِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاغذی که توتیا در آن پیچند. || هرچیز باطل و از کار رفته ٔ بی اعتبار را اطلاق کنند. (آنندراج ) : نسخه ٔ سحر سامری کاغذ توتیا شودگر به کرشمه سردهی نرگس سرمه سای را.بابافغانی تبریزی (از آنندراج ).
-
کاغذین پیرهن
لغتنامه دهخدا
کاغذین پیرهن . [ غ َ هََ ] (اِ مرکب ) کاغذین جامه . (آنندراج ). پیرهنی که از کاغذ ساخته باشد : ز خوبان داد میخواهم فغانی مهربانی کوکه سازد کاغذین پیراهن از طومار افسون هم . بابافغانی (از آنندراج ).تا که دست قدر از دست تو بربود کمرکاغذین پیرهن از دست ...
-
بابائی
لغتنامه دهخدا
بابائی . (حامص ) دعوی خودنمائی و کمال نمودن : بسکه موزونی بابائی مسلم داردت از مضامین خوش بابافغانی خوشتری . تأثیر (از آنندراج ).محمدسعید اشرف گوید:مباش ایمن ز انداز حریف پرفن شیطان که آدم روی دستش خورد با آن قدر و بابائی . (از آنندراج ).(مجموعه ٔ م...
-
بجا گذاشتن
لغتنامه دهخدا
بجا گذاشتن . [ ب ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بر جای نهادن . باقی گذاشتن . باقی نهادن . گذاشتن و رفتن . بجا ماندن . (آنندراج ). بر جای نهادن : فرهاد رفت و کوه ملامت بجا گذاشت کار تمام ناشده در پیش ما گذاشت . بابافغانی .و رجوع به «جا» و رجوع به گذاشتن شود.
-
خواب عدم
لغتنامه دهخدا
خواب عدم . [ خوا /خا ب ِ ع َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مرگ است . خواب مرگ . خواب جاوید. (آنندراج ) : چنین افسانه های خوش که دل گفت از دهان اوخضر گر بشنود از حیرتش خواب عدم گیرد.بابافغانی (از آنندراج ).