کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باباطاهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باباطاهر
لغتنامه دهخدا
باباطاهر. [ هَِ ] (اِخ ) باباطاهر عریان همدانی بوده و مسلک درویشی و فروتنی او که شیوه ٔ عارفان است سبب شد تا وی گوشه گیر گشته و گمنام زیسته و تفصیلی از زندگانی خود باقی نگذارد فقط در بعض کتب صوفیه ذکری از مقام معنوی و مسلک ریاضت و درویشی و صفت تقوی و...
-
جستوجو در متن
-
عریان
لغتنامه دهخدا
عریان . [ ع ُرْ ] (اِخ ) لقب باباطاهر، عارف و شاعر معروف همدان در قرن پنجم است . رجوع به باباطاهر شود.
-
بابا
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - پدر. 2 - پدربزرگ . 3 - عنوانی برای عارفان و حکیمان : باباافضل ، باباطاهر. 4 - شخص ، کس (عنوانی غیرمحترمانه ).
-
فهلویات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] (ادبی) fahlaviy[y]āt اشعار و ترانههایی که به لهجههای محلی یا روستایی سروده شده، مانند اشعار باباطاهر عریان و ترانههایی که در فارس، کرمان، و بعضی نواحی دیگر متداول است.
-
هشت و چار
لغتنامه دهخدا
هشت و چار. [ هََ ت ُ ] (اِخ ) دوازده امام . (یادداشت به خط مؤلف ) : خداوندا به حق هشت وچارت ز مو بگذر شتر دیدی ندیدی .باباطاهر.
-
آلاوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آلاو، الاو› 'ālāve شعلۀ آتش؛ زبانۀ آتش؛ الو: ◻︎ ز چشمان آنقدر اخگر ببارم / که گیتی سربهسر آلاوه گیرد (باباطاهر: لغتنامه: آلاوه).
-
آلاوه
لغتنامه دهخدا
آلاوه . [ وَ / وِ ] (اِ) آلاو. اَلَو : ز چشمان آنقدر اخگر ببارم که گیتی سربسر آلاوه گیرد. باباطاهر.|| دیگدان . جائی که در آن آتش روشن کنند. (برهان ).
-
الاله
لغتنامه دهخدا
الاله . [ اَ ل َ / ل ِ] (اِ) آلاله . شقایق النعمان . کاسه بشکنک : الاله ٔ کوهساران هفته ای بی بنفشه ٔ جویباران هفته ای بی .باباطاهر.رجوع به آلاله شود.
-
اهنامه
لغتنامه دهخدا
اهنامه . [ اَ م َ / م ِ ] (اِ) کر و فر وخودآرایی و خودنمایی . (برهان ) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ). خویش آرایی و خودآرایی و هوش و بوش . (فرهنگ شعوری ) (مؤید الفضلاء). || هر چیز که زود از دست برود و از انتفاع بازماند و شکسته شود. (برهان ) (هفت قلزم ) ...
-
گیج و ویج
لغتنامه دهخدا
گیج و ویج . [ ج ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) دنگ و منگ . پریشان خاطر : دلم از دست خوبان گیج و ویجه مژه برهم زنم خونابه ریجه .باباطاهر.
-
گرد هم آمدن
لغتنامه دهخدا
گرد هم آمدن . [ گ ِ دِ هََ م َ دَ ] (مص مرکب ) فراهم آمدن . با هم اجتماع کردن : بیا سوته دلان گرد هم آئیم که قدر سوته دل دلسوته دونه .باباطاهر.
-
اخستان
لغتنامه دهخدا
اخستان . [ اُ خ ُ ] (اِ) لهجه ای در استخوان : بی ته هرگه سرم بر بالش آیواخستانم چو نی درنالش آیوز هجرانت بجای اشکم از چشم فروزان شعله های آتش آیو.باباطاهر.
-
ورک
لغتنامه دهخدا
ورک . [ وَ رَ ] (اِ) نام خاری است که آن را سوزند و آتش آن بسیار تند و تیز می باشد خصوص برای نان پختن و بریان در تنور گذاشتن . (برهان ) : خصمت در آب دیده شده گرچه چون وزک سوزد همیشه زآتش رشک تو چون ورک . ابوعلی حاجی .شب تار و بیابان پرورک بی .باباطاهر...
-
بابا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹باب› bābā ۱. پدر: ◻︎ طفل تا گیرا و تا پویا نبود / مرکبش جز گردن بابا نبود (مولوی: ۷۲).۲. پدربزرگ.۳. عنوانی برای برخی از عارفان: باباطاهر عریان.۴. [عامیانه] عنوانی غیر محترمانه برای شخص مجهول یا کسی که نمیخواهند نامش را ببرند؛ یارو: یک بابایی ...