کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بااهمیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بااهمیت
معنی
(اَ هَ مّ یَّ) [ فا - ع . ] (ص مر.) ارجمند، باارزش . مق بی اهمیت .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
ارجمند، باارزش، مهم ≠ بیارزش، بیاهمیت
دیکشنری
significant
-
جستوجوی دقیق
-
بااهمیت
واژگان مترادف و متضاد
ارجمند، باارزش، مهم ≠ بیارزش، بیاهمیت
-
بااهمیت
فرهنگ فارسی معین
(اَ هَ مّ یَّ) [ فا - ع . ] (ص مر.) ارجمند، باارزش . مق بی اهمیت .
-
جستوجو در متن
-
VIP
دیکشنری انگلیسی به فارسی
VIP، شخص بااهمیت
-
باارزش
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارجمند، بااعتبار، بااهمیت ۲. قیمتی، نفیس، ارزشمند، گرانبها ≠ بیارزش ۳. مغتنم، مهم
-
forest reserve
ذخیرهگاه جنگلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] بخشی از جنگل که به دلیل وجود گونههای باارزش یا رویشگاههای خاص یا برخوردار بودن از منابع ژنی بااهمیت، تحت حفاظت دائم یا درازمدت قرار گیرد
-
کرامند
فرهنگ فارسی معین
(کِ مَ) [ ع - فا. ] (ص مر.) 1 - باقدر و قیمت . 2 - بااهمیت ، مهم .
-
قابل ذکر
لغتنامه دهخدا
قابل ذکر. [ ب ِ ل ِ ذِ ] (ص مرکب ) موضوع بااهمیت . شایسته ٔ یادآوری .شایان یادآوری . آنچه لیاقت یاد کردن را دارا بود.
-
مهم شمردن
لغتنامه دهخدا
مهم شمردن . [ م ُ هَِ م ْم ش ِ / ش ُ م َ/ م ُ دَ ] (مص مرکب ) اهمیت دادن . بااهمیت دانستن .
-
خطیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] xatir ۱. بااهمیت؛ مهم.۲. بسیار.۳. پرخطر؛ خطرناک.۴. دشوار.۵. [قدیمی] ارزشمند؛ بزرگ؛ عالیمقام.
-
مهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مهمّ] mohem[m] ۱. بااهمیت.۲. (اسم) کار قابلتوجه.۳. (اسم) [قدیمی] شغل؛ کار.
-
مهم
واژگان مترادف و متضاد
۱. بااهمیت، بسزا، خطیر، پراهمیت، اصلی، حیاتی، اساسی، جدی، عظیم، عمده، گرانبها ≠ کماهمیت، غیرمهم ۲. برجسته، گرانمایه، معتبر، ممتاز
-
سترگ
واژگان مترادف و متضاد
۱. بزرگ، عظیم، معظم، والا ۲. بااهمیت، مهم ۳. بزرگجثه، تنومند، عظیمالجثه ≠ لاغر، نزار ۴. ستیزهکار، لجوج، خودسر ۵. عصبی، تندخو، خشمناک
-
تاریخی
واژگان مترادف و متضاد
۱. قدیمی، کهن، باستانی ۲. مربوط به تاریخ ۳. مهم، بااهمیت ۴. به یاد ماندنی، فراموشناشدنی، خاطرهانگیز ۵. تاریخنگار، تاریخنویس، مورخ ۶. تاریخدان
-
وزین
لغتنامه دهخدا
وزین . [ وَ ] (ع ص ) دارای وزن . گران و باسنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سنگین . (ناظم الاطباء). ثقیل . || بااهمیت . گرانقدر. (فرهنگ فارسی معین ): هو وزین الرأی ؛ او استواررای و محکم خرد است . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). |...