کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بااستعداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بااستعداد
دیکشنری فارسی به عربی
رائع
-
بااستعداد
واژهنامه آزاد
توانا---باقابلیت
-
جستوجو در متن
-
بیاستعداد
واژگان مترادف و متضاد
بیقوت، نامستعد ≠ مستعد، بااستعداد
-
مستعد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مستعدّ] mosta'ed[d] ۱. کسی که آماده برای کاری است؛ آماده.۲. بااستعداد.
-
باقریحه
لغتنامه دهخدا
باقریحه .[ ق َ ح َ / ح ِ ] (ص مرکب ) (از: با+ قریحه ) بااستعداد. باذوق . آنکه طبع مستعد دارد. رجوع به قریحه شود.
-
خوش قریحه
لغتنامه دهخدا
خوش قریحه . [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ ح َ / ح ِ ] (ص مرکب ) باقریحه . مستعد. با قریحه ٔ خوب . بااستعداد.
-
مستعد
واژگان مترادف و متضاد
۱. زرنگ، باهوش، بااستعداد ۲. آماده، حاضر، مهیا ۳. سازور، سزاوار، قابل، لایق ۴. بارور، حاصلخیز ≠ غیرمستعد، نامستعد
-
مغز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mazg] maqz ۱. (زیستشناسی) بخش نرم و خاکستریرنگی که درون جمجمه قرار دارد؛ مخ.۲. مادۀ چرب که میان استخوان جا دارد.۳. آنچه در هستۀ میوه یا درون برخی میوهها وجود دارد.۴. [مجاز] اصل و حقیقت چیزی.۵. [مجاز] سر.۶. [مجاز] نخبه؛ بااستعداد؛ باه...
-
کله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kalle ۱. سر انسان یا حیوان؛ سر.۲. [مجاز] عقل؛ ذهن؛ ضمیر.۳. صفت [عامیانه، مجاز] باهوش؛ بااستعداد: عجب آدم کلهای بود!.۴. (اسم) نوک؛ سر.۵. (زیستشناسی) [عامیانه] قسمتی از سبزی که به ساقه یا ریشه متصل است: کلهٴ بادنجان.۶. (اسم) [عامیانه] واحد شمار...
-
جربزة
لغتنامه دهخدا
جربزة. [ ج ُ ب ُ زَ ] (معرب ، اِمص ) جربزه . کربزی . (یادداشت مؤلف ). || استعداد اداره کردن کار یا افراد مؤسسه یا اداره ای ، معرب از کربز و کربزی فارسی . (یادداشت مؤلف ). || فریبندگی . خباثت . (یادداشت مؤلف ).- باجربزه ؛ در تداول عوام ، یعنی آن ...
-
سپهری هندوستانی
لغتنامه دهخدا
سپهری هندوستانی . [ س ِ پ ِ ی ِ هَِ ] (اِخ )اسمش نظام شاه ، پادشاهی خوش صحبت و کریم الطبع بود. از سلاطین هند هیچکدام مثل او عراقی دوست و مغل پرست نبوده و بهمین جهت است اشخاص بااستعداد وقتی که از اینجا میروند بدو پناه میبرند، مگر این که قضا آنان را بس...
-
رائع
دیکشنری عربی به فارسی
تابان , مشعشع , زيرک , بااستعداد , برليان , الماس درخشان , زيبا , با سليقه , پربراز , برازنده , افسانه اي , افسانه وار , مجهول , شگفت اور , خيالي , خارق العاده , نمايش دار , با جلوه , زرق و برق دار , مجلل , موثر , برانگيزنده , برانگيزنده احساسات , گي...
-
رائع
واژهنامه آزاد
رائِع(عربی) زیبا و شگفت آور(مونث آن:رائعة) ------------------- تابان , مشعشع , زیرک , بااستعداد , برلیان , الماس درخشان , زیبا , با سلیقه , پربراز , برازنده , افسانه ای , افسانه وار , مجهول , شگفت اور , خیالی , خارق العاده , نمایش دار , با جلوه , زرق...
-
یادگیر
لغتنامه دهخدا
یادگیر. (نف مرکب ) یادگیرنده . تعلیم گیرنده . آموزنده ، مجازاً بااستعداد و باهوش و صاحب شعور و پرحافظه : جوانان بادانش و یادگیرسزد گر بگیرد کسی جای پیر. فردوسی .بدو گفت دانا شود مرد پیرکه آموزشی باشد و یادگیر. فردوسی .منم پاک فرزند شاه اردشیرسراینده ...