کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایوان کسری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زریران
لغتنامه دهخدا
زریران . [ زَ ] (اِخ ) دهی است به بغداد، (منتهی الارب ). قریه ای میان حله و بغداد در غربی ایوان کسری ̍ که فرات مغرب و دجله مشرق آن را آبیاری کند. رجوع به یادگار زریران شود. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رجوع به مزدیسنا شود.
-
یک اسبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] yek[']asbe ۱. ویژگی کسی که با یک اسب میتازد.۲. ویژگی آنکه یک اسب دارد.۳. [مجاز] حقیر و پست.۴. (قید) [مجاز] تنها: ◻︎ خورشید کسریتاج بین ایوان نو پرداخته / یکاسبه بر گوی فلک میدان نو پرداخته (خاقانی: ۳۸۷).۵. (قید) در حال تاختن با ...
-
ارتجاس
لغتنامه دهخدا
ارتجاس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) لرزیدن با آوازی ، چنانکه خانه گاه زلزله . تحرک . اضطراب : ارتجاس بناء. و منه الحدیث : فارتجس ایوان کسری ؛ ای تحرک حرکة سمع لها صوت . (تاج المصادر). || بانگ کردن . (زوزنی ). غریدن . غریدن آسمان . بانگ کردن ابر. || بانگ کردن...
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...
-
متفکر شدن
لغتنامه دهخدا
متفکر شدن . [ م ُ ت َ ف َک ْ ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در اندیشه فرورفتن . غور کردن . تأمل کردن : و از شهرت شاهزادگی آن تازه وارد که روزبه روز در تزاید بود متفکر شد درصدد تحقیق برآمد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 204). || غمگین و نگران شدن . آشفته و دلگیر...
-
اسبانبر
لغتنامه دهخدا
اسبانبر. [ اَ بام ْ ب َ ] (اِخ ) نام شهری است که انوشیروان بنا کرد و طاق کسری بدان شهر ساخت . (برهان قاطع) (سروری ).یاقوت گوید: نام جلیل ترین و بزرگترین مدائن کسری و ایوان کسری که تاکنون بخشی از آن بجا مانده ، بدانجاست . (معجم البلدان ). بعضی اصل آنر...
-
کاخ صدستون
لغتنامه دهخدا
کاخ صدستون . [ خ ِ ص َ س ُ ] (اِخ ) از کاخهای تخت جمشید. در رساله ٔ «شرح اجمالی آثار تخت جمشید» آمده : کاخ صدستون در مشرق کاخ آپادانا واقع گشته از دیوار خشتی مشرق حیاط کاخ آپادانا کمی پائین تراز محل سر ستون شیر به حیاط بزرگی که در شمال کاخ صدستون واق...
-
ابوالمکارم
لغتنامه دهخدا
ابوالمکارم . [ اَ بُل ْ م َرِ ] (اِخ ) محمدبن عبدالمنعم بن نصراﷲبن جعفربن احمدبن حواری الشیخ تاج الدین ابوالمکارم التنوخی المعرّی الأصل الدمشقی الحنفی معروف به ابن شقیر و ملقب به هدهد ادیب و شاعر. مولد او بسال 606 هَ . ق . و وی برادر ادیب نصراﷲ محدث...
-
تزلزل
لغتنامه دهخدا
تزلزل . [ ت َ زَ زُ ] (ع مص ) جنبیدن . (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لرزیدن و جنبیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اضطراب و تحرک . (از متن اللغة). || لرزیدن زمین بر اثرزلزله . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از قطر المحیط). || بازگشتن نفس در سی...
-
مداین
لغتنامه دهخدا
مداین . [ م َ ی ِ ] (اِخ ) شهرکی است برمشرق دجله و مقر خسروان بوده است و اندر وی یکی ایوانی است که ایوان کسری خوانند و گویند که هیچ ایوان از آن بلندتر نیست اندر جهان . و این شهرکی بزرگ بود و با آبادانی و آبادانی وی به بغداد بردند. (حدود العالم ). نام...
-
طیسفون
لغتنامه دهخدا
طیسفون . [ طَ س َ ] (اِخ ) پای تخت کسری و محلی بوده که ایوان معروف در آنجا ساخته شده ، تا بغداد سه فرسنگ بُعد مسافت دارد. حمزه (اصفهانی ) گوید: اصل این کلمه طوسفون ، و هنگام تعریب واو نخستین را به یاء تبدیل کرده اند. (معجم البلدان ). این محل مرکب از ...
-
آسمانه
لغتنامه دهخدا
آسمانه . [ س ْ / س ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) سقف .سَمْک . عرش . آشکوب . اَشکوب . آسمانخانه : تا همی آسمان توانی دیدآسمان بین و آسمانه مبین . عماره .وز دژم روی ابر پنداری کآسمان آسمانه ای است خدنگ . فرخی .همی پیچید سر را بر بهانه گهی دیدی زمین گه آسمانه . (و...
-
زرین کلاه
لغتنامه دهخدا
زرین کلاه . [ زَرْ ری ک ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه کلاه زرین داشته باشد. با کلاه زرین . با کلاه طلائی . (آنندراج ). با کلاه زرین . با کلاه طلائی . دارنده ٔ کلاهی از زر. || پیشخدمت حضور پادشاه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). نوعی از غلامان و چ...
-
اعقاب
لغتنامه دهخدا
اعقاب . [ اَ ] (ع اِ) پس ماندگان و پس آیندگان و پسران و اولاد. ج ِ عقب . (غیاث اللغات ). ج ِ عَقِب . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). ج ِ عَقِب ، بمعنی پسر و پسر پسر. و منه : لانردهم علی اعقابهم ؛ ای الی حالتهم الاولی . (منتهی الارب ). فرزندان که ...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن برمک . وی پدر برمکیان است ، و از نام آوران دولت عباسی است . سفاح شغل وزارت خویش باو داد و در دل محبت او گرفت تا روزی به وی گفت ای خالد راضی نشدی تا مرا خدمتکار خود ساختی ؟ خالد بترسید و گفت یا امیرالمؤمنین این سخن چگونه باشد...