کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ایوار
/'ivār/
معنی
نزدیک غروب آفتاب؛ عصر؛ هنگام عصر.
〈 ایوار کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] سفر کردن هنگام عصر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
evening, sundown, sunset
-
جستوجوی دقیق
-
ایوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) ‹ایواره› [قدیمی] 'ivār نزدیک غروب آفتاب؛ عصر؛ هنگام عصر.〈 ایوار کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] سفر کردن هنگام عصر.
-
ایوار
فرهنگ فارسی معین
(ق . اِ.) هنگام عصر، نزدیک غروب آفتاب . مق شبگیر.
-
ایوار
لغتنامه دهخدا
ایوار. [ ای ] (ق ، اِ) وقت عصر باشد که نماز دیگرش نیز میگویندچنانکه شبگیر صبح را خوانند و راه رفتن وقت عصر را ایوار کردن و وقت صبح را شبگیر نمودن گویند . (برهان ). وقت عصر را گویند چنانکه شبگیر صبح را. (جهانگیری ) (رشیدی ). وقت عصر قریب بغروب که نماز...
-
ایوار
واژهنامه آزاد
غروب خورشید. تنها واژه کاربردی که هنوز هم در میان بیشتر اقوام کرد و لر و بخشی از پارسها در همدان استفاده می شود. چنانچه در غزل شیخ بهایی می فرماید: اتش به جانم افکند شوق لقای دلدار ازپای رفت صبرم ای ناقه پای بردار ای ساربان خدا را پیوسته متصل دار ای...
-
جستوجو در متن
-
عصر
فرهنگ واژههای سره
پسین، ایوار، روزگار
-
غروب
فرهنگ واژههای سره
ایوار، فروشد، شامگاه
-
بلخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] balx ظرف شراب: ◻︎ بهای یاسمن و چکریم فرست امروز / که دوستیم دو بلخ شراب داد ایوار (سوزنی: مجمعالفرس: بلخ).
-
آفتاب زرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آفتابزردی› 'āftābzard ۱. [مجاز] نهایت پیری؛ نزدیکی زمان مرگ: ◻︎ افتاد بر آفتاب گردم / نزدیک شد آفتابزردم (نظامی۳: ۴۴۸).۲. [قدیمی] هنگام غروب آفتاب؛ نزدیک غروب که آفتاب رنگپریده بهنظر آید؛ ایوار.
-
شبگیر کردن
لغتنامه دهخدا
شبگیر کردن . [ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صبح بسیار زود حرکت کردن کاروان . مقابل ایوار کردن . (یادداشت مؤلف ) : چون شمع صبحگاه به بسمل رسیده ایم شبگیر کرده ایم و به منزل رسیده ایم .باقر کاشی .
-
بلخ
لغتنامه دهخدا
بلخ . [ ب َ ] (اِ) کدوئی که شراب در آن کنند. (از برهان ) (از آنندراج ) : بهای یاسمن و چکریم فرست امروزکه دوستیم دو بلخ شراب داد ایوار. سوزنی .|| آوند شراب ، بطور مطلق . (از هفت قلزم ) (از مؤیدالفضلا).
-
باباالهی
لغتنامه دهخدا
باباالهی . [ اِ لا ] (اِخ ) منزلی بین هرات . صاحب حبیب السیر آرد: در سنه ٔ 911 هَ . ق . خاقان منصور [ سطان حسین میرزا ] به عزم رزم ابوالفتح محمدخان شیبانی که بر ممالک ماوراءالنهر استیلا یافته بود از دارالسلطنه ٔهرات نهضت فرمود و بعد از وصول به منزل ب...
-
شبگیر
لغتنامه دهخدا
شبگیر. [ ش َ ] (نف ، اِ مرکب ، ق مرکب ) صبح و سحرگاه . (برهان ). وقت سحر. پیش از صبح . اول صبح . (آنندراج ). اول صبح . (فرهنگ نظام ). سحرگاه . (ناظم الاطباء) : گرانمایه شبگیر برخاستی زبهر پرستش بیاراستی . فردوسی .به شبگیر شمشیرها برکشیم همه دامن کوه ...
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن بختیار. از امرای دیالمه که طاهر عامل دیه دمان (دو فرسخی شیراز) صمصام الدوله را مقید کرد ونزد او برد و ابونصر به سال 388 هَ . ق . صمصام الدوله را بقتل رسانید و چون بهاءالدوله بسلطنت رسید ابوعلی بن استاد از امرای صمصام الد...
-
اصیل
لغتنامه دهخدا
اصیل . [ اَ ] (ع ص ) صاحب اصل بمعنی صاحب نسب ، ای کسی که آبا و اجداد او شریف و نجیب باشند. (غیاث ). آنکه دارای اصل است . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). خداوند اصل و حسب و نسب و بزرگ . (مقدمه ٔ لغت میرسیدشریف جرجانی ص 3). صاحب اصل . صاحب نسب . (منتهی ا...