کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
این پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
این طور
فرهنگ واژههای سره
اینگونه
-
این مدت
فرهنگ واژههای سره
در این
-
این جانب
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ فا - ع . ] 1 - (ق .) این طرف ، این سو. 2 - (اِمر.) شخص متکلم یا نویسنده از خود بدین کلمه تعبیر آورد.
-
این طور
فرهنگ فارسی معین
(طُ) [ فا - ع . ] (ق مر.) چنین ، اینچنین . ؛که ~ در موردی گویند که خبر یا مطالبی برخلاف رضا و میل شنیده باشند.
-
آین رود
لغتنامه دهخدا
آین رود. [ ی ِ ] (اِخ ) نام رودیست ، سرچشمه ٔ آن بمغرب گردنه ٔ کندوان و شعب آن به طالقان رود.
-
موم آین
لغتنامه دهخدا
موم آین . [ ی ِ ] (اِ مرکب ) مومیا. (ناظم الاطباء). موم آیین . رجوع به مومیا شود.
-
از این
لغتنامه دهخدا
از این . [ اَ ] (حرف اضافه + صفت / ضمیر) من هذا. || مثل . مانند: و ازآن امیرالمؤمنین هم از این معانی بود. (تاریخ بیهقی ). || (ص مرکب ) ازین . زین . برای اشاره ٔ وصف جنسی بکاراست و غالباً پس از اسم یا صفت یاء نکره می آورند به معنی از این قبیل ، از ای...
-
این جهان
لغتنامه دهخدا
این جهان . [ ج َ ] (اِ مرکب ) دنیا. عالم مادی . مقابل آن جهان . (فرهنگ فارسی معین ).
-
این سر
لغتنامه دهخدا
این سر. [ س َ ] (اِ مرکب ) این دنیا. این جهان . عالم مادی . مقابل آن سر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
این سفر
لغتنامه دهخدا
این سفر. [ س َ ف َ ](ق مرکب ) این دفعه . این بار. (فرهنگ فارسی معین ).
-
این سو
لغتنامه دهخدا
این سو. (اِ مرکب ، ق مرکب ) اینطرف و این کنار. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
این طرف
لغتنامه دهخدا
این طرف . [ طَ رَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) این جانب . این سو. (فرهنگ فارسی معین ). این کنار. (ناظم الاطباء).
-
این طور
لغتنامه دهخدا
این طور. [ طَ / طُو ] (ق مرکب ) چنین . اینچنین . (فرهنگ فارسی معین ).- که اینطور ؛ در موردی گویند که مطلبی بر خلاف رضا شنیده باشند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
این قدر
لغتنامه دهخدا
این قدر. [ ق َ / ق َ دَ ] (ق مرکب ) این اندازه . این حد. (فرهنگ فارسی معین ). این اندازه و به این بسیاری و این همه . (ناظم الاطباء).
-
این تاریوش
لغتنامه دهخدا
این تاریوش . [ ] (اِخ ) اسمی است که مصریها به داریوش داده اند و آن تریوش نیز نوشته اند. (ایران باستان ج 1 ص 479 و ج 2 ص 987).