کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اینی
لغتنامه دهخدا
اینی . [ اَ] (ترکی -مغولی ، اِ) برادر کوچک و برادرزاده . برادر کهتر. (دائرةالمعارف فارسی ) (آنندراج ) : بعد از اجتماع تمامت آقا و اینی و امراء باتفاق جمهور بر تخت نشست . (جامع التواریخ ). هولاکوخان را به ایران زمین و ممالک که ذکر رفت نامزد کرد بکنکاج...
-
واژههای مشابه
-
آینی
لغتنامه دهخدا
آینی . (ترکی ، اِ) اَینی . برادر کوچک .
-
آقا و اینی
لغتنامه دهخدا
آقا و اینی . [ وُ اَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شورای برادر بزرگ و کوچک ، و توسعاً، مجمع و شورای شاهزادگان .
-
واژههای همآوا
-
عینی
لغتنامه دهخدا
عینی . [ ع َ ] (اِخ ) نام وی محمودبن احمدبن موسی بن احمد، مکنی به ابومحمد و ملقب به بدرالدین است . وی مورخ و محدث و اصل او از حلب بود. بسال 762 هَ. ق . در عینتاب متولد شد و مدتی در حلب و مصر و دمشق و قدس بسر برد. در قاهره از خواص الملک المؤید شد. و ...
-
عینی
لغتنامه دهخدا
عینی . [ ع َ ] (ص نسبی ) نسبت است به عین التمر، از شهرهای حجاز. ابوالعتاهیة شاعر قرن دوم هجری منسوب بدانجاست . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
عینی
لغتنامه دهخدا
عینی . [ ع َ / ع ِ ] (ص نسبی ) منسوب به عین . رجوع به عین شود. || اصیل و خالص و ناب و صاف و صالح . (آنندراج ).اصلی و حقیقی و خالص . || هر چیز که تعلق به ذات و عین گیرد. (ناظم الاطباء). در مقابل ذهنی .- واجب عینی ؛ چیزی که بر همه ٔ افراد مردم ارتکاب ...
-
عینی
فرهنگ فارسی معین
(عَ یا ع ) [ ع . ] (ص نسب .) منسوب به عین . آن چه به چشم دیده شود، محسوس مق غیبی .
-
آینی
لغتنامه دهخدا
آینی . (ترکی ، اِ) اَینی . برادر کوچک .
-
عینی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به عین) [عربی. فارسی] 'eyni ۱. [مقابلِ ذهنی] آنچه با یکی از حواس پنجگانه قابل حس باشد.۲. آشکار؛ هویدا.۳. واقعی؛ حقیقی.
-
جستوجو در متن
-
اندا
لغتنامه دهخدا
اندا. [ اَ ] (مغولی ، اِ) دوست . رفیق . انده . اندای . (از فرهنگ فارسی معین ) : واین اقطاع را که دادیم نفروشند و نبخشند و به اندا و قودا و اقا و اینی و خویشاوند و کابین و قلنک ندهند و کسی که بر این حرکت اقدام نماید گناه کار گردد. (تاریخ غازانی ص 308)...
-
حرکت مستقیم
لغتنامه دهخدا
حرکت مستقیم . [ ح َ رَ ک َ ت ِ م ُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل حرکت دوری . حرکتی که بر خط مستقیم باشد. (دستورالعلماء). || حرکت اینی . جابجا شدن جسم . و به این اصطلاح اعم است از حرکت مستقیم به معنی نخست و حرکت منحنی و دوری . (دستورالعلماء).
-
کلوک
لغتنامه دهخدا
کلوک . [ ک َ ] (اِ) کودک بود امرد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 303). پسر امرد را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). امرد بی حیا که کنگ نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ) : تا یکی خم بشکند ریزه شود سیصد سبوتامرد پیری به پیش او مرد سیصد کلوک .عسجدی (از لغت ...