کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اینجو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اینجو
/'inju/
معنی
۱. در دورۀ ایلخانان مغول، زمین کشاورزی متعلق به دولت یا پادشاه.
۲. هرکسی که خاص پادشاه و از متعلقان و منسوبان او باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اینجو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] 'inju ۱. در دورۀ ایلخانان مغول، زمین کشاورزی متعلق به دولت یا پادشاه.۲. هرکسی که خاص پادشاه و از متعلقان و منسوبان او باشد.
-
اینجو
فرهنگ فارسی معین
[ مغ . ] (اِ.) زمین خالصه ایلخانان مغول .
-
اینجو
لغتنامه دهخدا
اینجو. (اِخ ) (خاندان اینجو) محمودشاه و پسرانش جلال الدین و مسعودشاه و غیاث الدین کیخسرو و جمال الدین ابواسحاق از این خاندان بحکومت رسیدند و معروف بخاندان اینجو یا آل اینجو شدند (ق 8 هَ . ق .). (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به دایرة المعارف فارسی ذیل این...
-
اینجو
لغتنامه دهخدا
اینجو. (اِخ ) امیرشرف الدین محمود یکی از ملازمان امیرچوپان بود که بوزارت فارس و کرمان و یزد و کیش و بحرین منصوب شد و بزودی ممالک جنوب ایران از اصفهان تا جزایر خلیج فارس را تحت اداره ٔ خود درآورد و بنام امیرشرف الدین محمودشاه اینجو معروف گردید و مال و...
-
اینجو
لغتنامه دهخدا
اینجو. (مغولی ترکی ، اِ) اینچو. اینچوی . زمین خالصه (ایلخانان مغول ). (فرهنگ فارسی معین ).اینجو یا انجو لغت مغولی است بمعنی ملک خاص یا املاک اختصاصی سلطان ، و بعدها به معنی صاحب «دیوان انجو» و باصطلاح ضابط املاک پادشاه شده و خلاصه بر هر کسی که خاص پا...
-
واژههای مشابه
-
ابواسحاق اینجو
لغتنامه دهخدا
ابواسحاق اینجو.[ اَ اِ ق ِ ] (اِخ ) (شیخ ...) جمال الدین شاه شیخ ابواسحاق بن محمود اینجو. پدر او محمود از امیرزادگان دولت چنگیزی است و او را ارپاخان یکی از سلاطین مغول بکشت . ابواسحاق و برادر او مسعود مدتی به تبریز دربند بودند و پس از رهائی مانند چند...
-
تختاخ اینجو
لغتنامه دهخدا
تختاخ اینجو. [ ت َ ] (اِخ ) امیر فارس که در دوران وزارت رشیدالدین فضل اﷲ (نیمه ٔ اول قرن هشتم ) بر آن ولایت حکومت می کرد. رجوع به کتاب «از سعدی تا جامی » برون ترجمه ٔ علی اصغر حکمت ص 101 شود.
-
جستوجو در متن
-
انجویه
لغتنامه دهخدا
انجویه .[ ] (اِخ ) رجوع به اینجو و ابواسحاق اینجو شود.
-
اینچو
لغتنامه دهخدا
اینچو. (اِ) اینچوی . اینجو. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به اینجو شود.
-
شاه ابواسحاق
لغتنامه دهخدا
شاه ابواسحاق . [ اَ اِ ] (اِخ ) ابواسحاق شیرازی اینجو ممدوح حافظ. رجوع به ابواسحاق اینجو شود.
-
بوسحاق
لغتنامه دهخدا
بوسحاق . [ س ِ ] (اِخ ) ابواسحاق اینجو : به پیروزه ٔ بوسحاقیش دادسخن بین که بابوسحاقان چه کرد. نظامی .رجوع به ابواسحاق اینجو شود.
-
جمال الدین
لغتنامه دهخدا
جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) شاه شیخ ابواسحاق بن محمود اینجو. رجوع به ابواسحاق اینجو در همین لغت نامه شود.
-
شاه شیخ ابواسحاق
لغتنامه دهخدا
شاه شیخ ابواسحاق . [ ش َ اَ اِ ] (اِخ ) رجوع به ابواسحاق اینجو شود.