کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایمنجا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
safety zone
ایمنجا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] قسمتی از پناهجا که برای استفادۀ انحصاری عابران در نظر گرفته میشود و با نصب علائم مناسب، ازجمله خطکشی، طوری متمایز میگردد که بهسادگی قابلرؤیت باشد
-
واژههای مشابه
-
ایمن
واژگان مترادف و متضاد
امان، بزینهار، بیترس، درامان، سالم، مامون، مصون، مطمئن
-
ایمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَیمن] [قدیمی] 'a(e)yman ۱. [مقابلِ ایسر] راست؛ طرف راست؛ سمت دست راست؛۲. (صفت) مبارک؛ میمون.۳. (صفت) نیکبخت.
-
ایمن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: آمِن] 'imen ۱. در امان؛ بیخوف؛ آسودهخاطر: ◻︎ مشو ایمن که تنگدل گردی / چون ز دستت دلی به تنگ آید (سعدی: ۱۲۳).۲. [قدیمی] امین؛ مورد اعتماد.
-
ایمن
فرهنگ فارسی معین
(اَ مَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) جانب راست . 2 - (ص .) میمون ، خجسته .
-
ایمن
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - محفوظ ، مصون . 2 - سالم ، در سلامت . 3 - رستگار.
-
ایمن
لغتنامه دهخدا
ایمن . [ اَ م َ ] (اِخ ) موضعی است .(منتهی الارب ). نام بیابانی است که موسی علیه السلام در آن گوسپندان می چرانید. (مؤید الفضلا) : شبان وادی ایمن گهی رسد بمرادکه چند سال بجان خدمت شعیب کند. حافظ.با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم همچو موسی ارنی گوی ب...
-
ایمن
لغتنامه دهخدا
ایمن . [ اَ م ُ / م ُ / اَ م ِ / م ِ ] (ع اِ) کلمه ایست موضوع برای سوگندو همیشه به کلمه ٔ اﷲ اضافه میشود و ایمن اﷲ گویند، یقول : ایمن اﷲ لافعلن کذا؛ یعنی سوگند بخدا این کار را خواهم کرد. (ناظم الاطباء). ثم یجمع الیمین علی ایمن و حلفوا به فقالوا ایمن ...
-
ایمن
لغتنامه دهخدا
ایمن . [ اَ م ُن ْ ن َ ] (ع کلمه ٔ استفهام ) کدام کس و هر کس . (ناظم الاطباء).
-
ایمن
لغتنامه دهخدا
ایمن . [ م ِ ] (از ع ، ص ) تلفظ فارسی آمِن عربی . در امن و در امان . محفوظ. مصون . (فرهنگ فارسی معین ). بی خوف و بی دهشت و بی ترس ، ممال آمِن که اسم فاعل است از امن و این استعمال فارسیان است نه تازیان و با لفظ شدن و نشستن مستعمل است . (از آنندراج ).ب...
-
ایمن
لغتنامه دهخدا
ایمن . [اَ م َ ] (ع ص ) مبارک . ج ، ایامن . یقال : قدم فلان علی ایمن الیمین ؛ یعنی به یمن و برکت بازآمد از سفر. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مبارک تر، چه بر تقدیر معنی مبارک تر اسم تفضیل از یمن است . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ...
-
أَيْمَنِ
فرهنگ واژگان قرآن
سمت راست
-
ایمن
دیکشنری فارسی به عربی
امن (فعل ماض)
-
ایمن
واژهنامه آزاد
دَرغال.