کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ایللار
فرهنگ نامها
(تلفظ: illār) (ترکی) ایلها ، طایفهها ، قبیلهها.
-
ایلماه
فرهنگ نامها
(تلفظ: il māh) (ترکی ـ فارسی) (ایل + ماه) (به مجاز) زیبا روی ایل .
-
ایل بیگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹ایلبیگی› [قدیمی] 'ilbeyg ۱. نایبرئیس ایل.۲. رهبر ایل.
-
مجدل ایل
لغتنامه دهخدا
مجدل ایل . [ م َ دَ ] (اِخ ) (برج خدا) شهر حصاردار نفتالی است و گمان میرود که همان مجدل باشد که به مسافت یک ساعت به شمال طبریه واقع است . (قاموس کتاب مقدس ).
-
باب ایل
لغتنامه دهخدا
باب ایل . [ ب ِ ] (اِخ ): بورسیپا شهری بود که رب النوع نبو در آن دارای پرستشگاه بود، بعدها در نزدیکی همین شهر، مردوک خداوند بزرگ بابلیها پرستیده شدو بعد در همانجا شهر نامور باب ایل ، بابل (درِ خدا)بوجود آمد. (فرهنگ ایران باستان چ اول ج 1 ص 119).
-
ایل بختیاری
لغتنامه دهخدا
ایل بختیاری . [ ل ِ ب َ ] (اِخ ) نام ایلی است از طایفه ٔ بختیاری ، که شامل طایفه ٔ هفت لنگ و طایفه ٔ چهارلنگ است و هر کدام دارای شعب مختلف میباشند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان صص 72 - 87 شود.
-
ایل برسی
لغتنامه دهخدا
ایل برسی . [ ب َ ] (اِخ ) اولین از خانان ازبک خیوه است و از حدود 921 تا 931 هَ . ق . امارت داشته است .
-
ایل بری
لغتنامه دهخدا
ایل بری . [ ب َ ] (اِخ ) بیست و یکمین از خانان ازبک خیوه است که تا 1153 هَ . ق . امارت داشته است .
-
ایل تیمور
لغتنامه دهخدا
ایل تیمور.[ ] (اِخ ) دهستانی است از بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد استان چهارم (آذربایجان غربی ). دارای 79 آبادی است و آب آنجا از رود مهاباد است . جمعیت آن 12360 تن ومحصولات عمده اش غلات ، توتون و فرآورده های دامی است . مرکزش اسکی بغداد است که در 50 کیلوم...
-
ایل دروته
لغتنامه دهخدا
ایل دروته . [ ] (اِخ ) نام ایل کرد ایران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 58). رجوع به ایل شود.
-
ایل شدن
لغتنامه دهخدا
ایل شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مطیعشدن . تسلیم شدن . منقاد گشتن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ایل ارسلان
لغتنامه دهخدا
ایل ارسلان . [ اَ س َ ] (اِخ ) تاج الدین ابوالفتح چهارمین از خوارزمشاهیان بود و ایل ارسلان بن آتسزبن قطب الدین نوشتکین از 551 تا 567 هَ . ق . سلطنت کرد. رجوع به تاریخ عمومی اقبال صص 390 - 394 و دائرةالمعارف فارسی و فرهنگ فارسی معین و سلاجقه و سلجوقیا...
-
ایل بیگی
لغتنامه دهخدا
ایل بیگی . [ ب َ / ب ِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) رهبر ایل . رئیس ایل و در رتبه دون ایلخانی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
ایل جار
لغتنامه دهخدا
ایل جار. (اِ مرکب ) هنگامه و غوغا و اجتماع خاصه از مردم ده . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
ایل جاری
لغتنامه دهخدا
ایل جاری . (ص نسبی ) منسوب به ایل جار. رجوع به ایل جار و ایل جاری کردن شود. (یادداشت بخط مؤلف ).