کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایلخان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ایلخان
/'ilxān/
معنی
۱. رئیس ایل؛ سرپرست ایل؛ خان قبیله.
۲. دورۀ مغول، عنوان امرا و رؤسا و سردستگان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایلخان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹ایلخانی› [قدیمی] 'ilxān ۱. رئیس ایل؛ سرپرست ایل؛ خان قبیله.۲. دورۀ مغول، عنوان امرا و رؤسا و سردستگان.
-
ایلخان
فرهنگ فارسی معین
[ تر - مغ . ] (اِمر.) 1 - رییس ایل ، خان قبیله . 2 - عنوان سلاطین مغول ایران .
-
ایلخان
لغتنامه دهخدا
ایلخان . (اِخ ) نام ممدوح بندگی شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی . (شرفنامه ) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء) : تا گردنان روی زمین منزجرشدندگردن نهاده بر خط فرمان ایلخان . سعدی .خط مسلسل شیرین که گر نیارم گفت بخط صاحب دیوان ایلخان ماند. سعدی .بصدر صاحب دیوان ای...
-
ایلخان
لغتنامه دهخدا
ایلخان . (ترکی -مغولی ، اِ مرکب ) خان و فرمانروای ایل . لقب سلاطین مغول است . (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). عنوان سلاطین مغول ایران . ج ، ایلخانان . (فرهنگ فارسی معین ). نامی که مغولان به شاهان خود میدادند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : بعد از ایشان ی...
-
جستوجو در متن
-
ایلخانی
لغتنامه دهخدا
ایلخانی . (ص نسبی ) منسوب به ایلخان . (فرهنگ فارسی معین ). || عنوان سلاطین مغول ایران . (فرهنگ فارسی معین ). نام سلسله ای که در ایران سلطنت کردند از مغولان . || (حامص ) ایلخان بودن . مقام و رتبه ٔ ایلخان . (فرهنگ فارسی معین ). || رئیس ایل . (یادداشت ...
-
رضا
لغتنامه دهخدا
رضا. [ رِ ] (اِخ ) یا رضای شیرازی ، میرزا محمدرضا. از نویسندگان ایلخان فارس و از گویندگان بود. رجوع به مرآة الفصاحة (حرف «ر») و فرهنگ سخنوران شود.
-
ساتی
لغتنامه دهخدا
ساتی . (اِخ ) پسر لاودای از جنگاوران عصر غازان خان ایلخان ایران (694 - 703) است . رجوع به تاریخ غازانی ص 98 و 99 شود.
-
لؤلؤغا
لغتنامه دهخدا
لؤلؤغا. [ ل ُءْ ل ُءْ ] (اِخ ) (امیر) از ملازمان سلطان ابوسعید ایلخان مغول . (ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 124).
-
ژفری دلانگلی
لغتنامه دهخدا
ژفری دلانگلی . [ ژُ رُ دُ ] (اِخ ) نام سفیرانگلیس به دربار غازان خان ایلخان مغول . (ترجمه ٔ ادبیات ایران تألیف برون ج 3، از سعدی تا جامی ص 46).
-
ارکنه قون
لغتنامه دهخدا
ارکنه قون . [ ] (اِخ ) (کمرتند) منزلی از ترکستان که طبق داستانها ایلخان مغول معاصر توربن فریدون پس از شکست یافتن از او بدانجا گریخت . (حبط ج 2 ص 4).
-
حازم
لغتنامه دهخدا
حازم . [ زِ ] (اِخ ) حصار و قلعه ای است از مضافات حلب که هلاکو آن را بتصرف درآورد. صاحب حبیب السیر گوید:«و ایلخان چون از مهم حلب فارغ گشت کمند همت بر کنگره ٔ تسخیر حصار حازم که از مضافات آن ولایت بود انداخت و آغاز محاصره و محاربه کرده کار ساکنان آن م...
-
طماس
لغتنامه دهخدا
طماس . [ طُ ] (اِخ ) ایلدوچی .حامل نامه ٔ ایلخان (الجایتوسلطان ) نزد سلاطین عالیمقدار فرنگستان (فیلیپ ل ُ بِل ، ادوارد دوم و پاپ کلمان پنجم ) و بطوری که دهسن در تاریخ خود (ج 4 ص 590) اشاره میکند این شخص در دربارهای اروپا بکلی این نکته را که ایلخان قب...
-
زین الدین
لغتنامه دهخدا
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) علی بن عبدالسلام . او پس از فرار عزالدین عبدالعزیز (پسر اولجایتو) از طرف ایلخان مغول به حکومت فارس رسید و دو سال در فارس حکومت کرد. رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 2 شود.
-
سلدوز
لغتنامه دهخدا
سلدوز. [ س ُ ] (اِخ ) امیرچوپان سلدوز یکی از امرای مغولی بسیار مهم دوره ٔ غازان خان است که در زمان الجایتو امیرالامرایی داشت و دختر ایلخان دولندی را در ازدواج آورد و حیثیت و پایه ٔ او بمقامی بود که اولجایتو در بستر مرگ پسر خود ابوسعید را به امیرچوپان...