کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایلاقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایلاقی
لغتنامه دهخدا
ایلاقی . (اِخ ) شاعریست از مردم قرن چهارم و پنجم و محمدبن عمر رادویانی درترجمان البلاغه (ص 108) نام وی را حسین نوشته و قصیده ٔ ذیل را که از الف مجرد است از او نقل کرده است :زلفین بر شکسته و قد صنوبری زیر دو زلف جعدش دو خط عنبری دو لب عقیق و زیر عقیقش...
-
ایلاقی
لغتنامه دهخدا
ایلاقی . (اِخ ) شرف الزمان یا شرف الدین محمدبن یوسف الایلاقی از شاگردان ابوالعباس لوکری بوده است که در مسائل نظری و عملی حکمت توانا بود و تصنیفات بسیار پدید آورد، مانند کتاب اللواحق و کتاب دوست نامه و سلطان نامه و کتاب الحیوان و غیره . وی در جنگ قطوا...
-
ایلاقی
لغتنامه دهخدا
ایلاقی . (ص نسبی ) از مردم ایلاق . منسوب به ایلاق که ملکی است از شاش ، قریب به ترک . (غیاث ) (آنندراج ) (الانساب سمعانی ) : برون رفت از ایلاقیان سرکشی سواری شتابنده چون آتشی . نظامی .|| که از ایلاق باشد : فیروزج ایلاقی . (الجماهر بیرونی ص 170).
-
ایلاقی
لغتنامه دهخدا
ایلاقی . [ ] (اِخ ) رجوع به ترک کشی ایلاقی شود.
-
واژههای مشابه
-
حسین ایلاقی
لغتنامه دهخدا
حسین ایلاقی . [ ح ُ س ِ ن ِ ] (اِخ ) رجوع به ایلاقی شود.
-
ترک کشی ایلاقی
لغتنامه دهخدا
ترک کشی ایلاقی . [ ] (اِخ ) مراد از ترک کشی ... همان شاعریست که ترک یا ترکی کشی ایلاقی نام داشته و از شاعران زمان سامانیان بوده است . (احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1138). دکتر صفا آرد: عوفی نام او را ترکی کشی ایلاقی آورده و هیچگونه اطلاعی از حال او در د...
-
ترکی کشی ایلاقی
لغتنامه دهخدا
ترکی کشی ایلاقی . [ ت ُ ک ِ ] (اِخ ) ترک کشی ایلاقی . رجوع به همین کلمه شود.
-
جستوجو در متن
-
کشی
لغتنامه دهخدا
کشی . [ ک َ شی / شی ی ] (اِخ ) ترک کشی ایلاقی . از شاعران متقدم است . رجوع به ایلاقی شود.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن یوسف شرف الدین ایلاقی . رجوع به محمد... شود.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) ایلاقی محمد (سید...) ابن یوسف شرف الدین . از مردم ایلاق نواحی نیشابور. حکیمی از شاگردان شیخ الرئیس ابوعلی سینا. وی بدعوت علاءالدین بن فتاح به بلخ رفت و در آنجا در جنگ با گورخان کشته شد.
-
ابوذر
لغتنامه دهخدا
ابوذر. [ اَ ذَرر ] (اِخ ) کشی ، خراسانی . منوچهری در بیت ذیل نامی از این شاعر خراسانی کشی برده است :در خراسان بوشعیب و بوذر آن ترک کشی و آن صبور پارسی و آن رودکی ّچنگ زن .و در لغت نامه ٔ اسدی بیت ذیل از ابوذر آمده است شاهد کلمه ٔ سنگله :گفتم که ارمنی...
-
رادمردی
لغتنامه دهخدا
رادمردی . [ م َ ] (حامص مرکب ) عمل رادمرد. کریم طبعی . بخشندگی . جوانمردی . آزادمردی : سوی مرزدارانش نامه نوشت که خاقان ره رادمردی بهشت . دقیقی .رادمردی به دهر دانی چیست با هنرتر ز خلق دانی کیست آنکه با دوستان تواند ساخت وآنکه با دشمنان تواند زیست .ت...
-
مجرد
لغتنامه دهخدا
مجرد. [ م ُ ج َ ر رَ ] (ع ص ) برهنه . عریان . (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- فلان حسن المجرد؛ فلان در برهنگی خوش و آکنده گوشت است . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || برکشیده (تیغ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سیف مجرد؛ شمشیر کشیده ....