کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایقاظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ایقاظ
/'iqāz/
معنی
۱. بیدار کردن.
۲. هشیار کردن؛ آگاه ساختن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایقاظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'iqāz ۱. بیدار کردن.۲. هشیار کردن؛ آگاه ساختن.
-
ایقاظ
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ یَقِظ ؛ بیداران ، هوشیاران .
-
ایقاظ
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بیدار کردن . 2 - آگاه کردن .
-
ایقاظ
لغتنامه دهخدا
ایقاظ. (ع مص ) (از «ی ق ظ») بیدار کردن از خواب . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیدار کردن . (غیاث اللغات ).|| گرد برانگیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد).
-
ایقاظ
لغتنامه دهخدا
ایقاظ. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ یقظ. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : همچو آن اصحاب کهف از راه جودمی چرم ز ایقاظ نی بل هم رقود.مولوی .
-
واژههای همآوا
-
ایقاذ
لغتنامه دهخدا
ایقاذ. (ع مص ) بیمار گذاشتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
یقظ
لغتنامه دهخدا
یقظ. [ ی َ ق ِ ] (ع ص ) بیدار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (نصاب الصبیان ). رجل یقظ؛ مرد بیدار. ج ، ایقاظ. (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی ص 108). || هوشیار. باهوش . (یادداشت مؤلف ). مرد زیرک و هوشیار. (از ناظم الاطباء). هشیار. (منتهی الار...
-
آگاهانیدن
لغتنامه دهخدا
آگاهانیدن . [ دَ ] (مص ) اِعلام . تنبیه . اذان . تنبئه . اخطار. اِشعار. ایذان . ازکان . ایقاظ. تعریف . انهاء. تخبیر. اِخبار. انباء. آگاهاندن . آگهانیدن . آگهاندن . مطلع کردن . خبر دادن . تأذّن . اطلاع دادن . مستحضر ساختن . آگاه کردن . تمئنه : بیامدم...
-
صفایحی
لغتنامه دهخدا
صفایحی . [ ص َ ی ِ ] (اِخ ) شیخ اسماعیل افندی ، وی چندی قضاوت تونس داشت . او راست : ایقاظ الاخوان لدسائس الاعدا، و ما یقتضیه حال الزمان که در آن حقیقت ملک و اصناف آن و معنی خلافت و امامت را بیاورده است . این کتاب به سال 1333 در مطبعه ٔ نظامی استانبول...
-
داغستانی
لغتنامه دهخدا
داغستانی . [ غ ِ ] (اِخ ) خلیل افندی بن یحیی . از مردم اواخر قرن 3 هَ . ق . او راست : استعمال المریدین و ایقاظ الطالبین - فی بیان کیفیة الطریقة النقشبندیة (تصوف ) طبع حجر سال 1300. (معجم المطبوعات العربیة).
-
گرد برانگیختن
لغتنامه دهخدا
گرد برانگیختن . [ گ َ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) غبار برآوردن . گرد پراکندن . اغبار. (منتهی الارب ). ایقاظ. (تاج المصادر بیهقی ). اعتکاب . (منتهی الارب ) : برانگیختم گرد هیجا چو دودچو دولت نباشدتهور چه سود. سعدی (بوستان ). || نیست و نابود کردن . دمار از...
-
عکبری
لغتنامه دهخدا
عکبری . [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) عبدالجباربن عبدالخالق بن محمد، مکنی به ابومحمد و مشهور به جلال الدین . مفسر و از فقیهان حنبلی بود. به سال 619 هَ . ق . در بغداد متولد شد و مدتی در المستنصریه تدریس کرد و مدتی نیز نزد بدرالدین صاحب موصل بسربرد و به سال 681 ه...
-
علی قوصی
لغتنامه دهخدا
علی قوصی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبدالحق حجاجی مالکی قوصی . وی فقیه واصولی و مورخ و فلکی مصری بود. در سال 1202 هَ . ق .در قوص متولد شد و تحصیلات خود را در جامع أزهر دنبال کرد و به تدریس پرداخت . سپس به غالب کشورهای عرب سفر کرد و در سال 1294 هَ . ق ...