کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایفا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ایفا
/'ifā/
معنی
۱. وفا کردن به عهد؛ بهسر بردن پیمان دوستی.
۲. حق کسی را تمام دادن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اجرا، اعمال، انجام
۲. ادا، وفایبهعهد
برابر فارسی
انجام
فعل
بن گذشته: ایفا کرد
بن حال: ایفا کن
دیکشنری
execution
-
جستوجوی دقیق
-
ایفا
واژگان مترادف و متضاد
۱. اجرا، اعمال، انجام ۲. ادا، وفایبهعهد
-
ایفا
فرهنگ واژههای سره
انجام
-
ایفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ایفاء] 'ifā ۱. وفا کردن به عهد؛ بهسر بردن پیمان دوستی.۲. حق کسی را تمام دادن.
-
ایفا
دیکشنری فارسی به عربی
اداء
-
جستوجو در متن
-
adjective clause
بند صفتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] بندی که در جمله نقش صفت را ایفا میکند
-
adverbial clause
بند قیدی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] بندی که در جمله نقش قید را ایفا میکند
-
taileron, rolling tailplane, differential tailplane
دُمشهپر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] یکی از دو صفحۀ دُم افقی که در صورت عملکرد یکسان با صفحۀ دیگر نقش سکان افقی را ایفا میکند و در صورت عملکرد متفاوت نقش شهپر را ایفا میکند
-
اداء
دیکشنری عربی به فارسی
اجرا , نمايش , ايفا , کاربرجسته , شاهکار
-
fat mimetic
شبهچربی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ترکیبی که در فرایندی خاص نقش چربی را ایفا میکند
-
character
شخصیت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] فردی که در یک اثر نمایشی خلق میشود و نقش او را بازیگری ایفا میکند
-
performers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هنرمندان، بازیگر، سازنده، ساز زن، ایفا کننده
-
performer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازیگر، سازنده، ساز زن، ایفا کننده
-
perform
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انجام دادن، اجرا کردن، بجا آوردن، کردن، نمایش دادن، بازی کردن، ایفا کردن
-
اجرا
واژگان مترادف و متضاد
۱. ادا، ارتکاب، اعمال، انجام، ایفا ۲. بهجریانانداختن، بهکاربستن