کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایغری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ایغری
/'e(a)yqari/
معنی
۱. گُشنی؛ نری.
۲. جماع کردن حیوانات.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایغری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [ترکی. فارسی] [قدیمی] 'e(a)yqari ۱. گُشنی؛ نری.۲. جماع کردن حیوانات.
-
ایغری
لغتنامه دهخدا
ایغری . [ اَ غ ُ ] (حامص ) جماع کردن حیوانات (آنندراج ). گشنی . (ناظم الاطباء). فحلی . گشنی . نری . (فرهنگ فارسی معین ).- به ایغری درآمدن ؛ گشنی کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
-
ایغری
لغتنامه دهخدا
ایغری . [ اُ غ ُ ] (ص نسبی ) ایغوری . اویغوری . منسوب به ایغر: زبان ایغری . قوم ایغری . خط ایغری : امیر ارغون بعد ما که از تعلیم خط ایغری فارغ شد. (تاریخ جهانگشا ج 2 ص 242).قمری رخ عطاردی خامه پارسی خط و ایغری نامه . اوحدی .رجوع به ایغور و اویغوری شو...
-
جستوجو در متن
-
اسفاد
لغتنامه دهخدا
اسفاد. [ اِ ] (ع مص ) برجهانیدن نر بر ماده . (منتهی الارب ). بر گشنی داشتن ستور. (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بر ایغری کردن داشتن .
-
استسفاد
لغتنامه دهخدا
استسفاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استسفاد بعیر؛ از پس شتر برآمدن و سوار آن شدن . (از منتهی الارب ). || گشنی کردن خواستن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ایغری کردن خواستن .
-
استطراق
لغتنامه دهخدا
استطراق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بعاریت خواستن گشن را. (منتهی الارب ). گشن بعاریه فراخواستن . (تاج المصادر بیهقی ). شتر نر بعاریت خواستن برای ایغری . || فال سنگک خواستن از کاهن . (منتهی الارب ).
-
ابتسار
لغتنامه دهخدا
ابتسار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گشنی کردن شتر با ماده ای که هنوزبه گشنی نیامده باشد. (زوزنی ). ایغری کردن اشتر نر وقت اشتها. || گشن دادن خرمابن پیش از وقت آن . || حاجت خواستن پیش از وقت . || آغاز کردن بچیزی . گرفتن تازه چیزی را. || خفتن پای کسی . || متغیر...
-
اصعاب
لغتنامه دهخدا
اصعاب . [ اِ ] (ع مص ) دشوار شدن . (منتهی الارب ). دشوار شدن کار. (از تاج ) (آنندراج ) . اصعاب امر؛ دشوار گردیدن آن . (از اقرب الموارد)(قطر المحیط) (ناظم الاطباء). || دشوار یافتن چیزی را. لازم است و متعدی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (قطر المحی...
-
حجاج
لغتنامه دهخدا
حجاج . [ ح َج ْ جا ] (اِخ ) ابن یوسف بن الحکم بن عقیل بن مسعودبن عامربن معتب بن مالک بن کعب بن عمروبن سعدبن عوف بن قسی ، و هو ثقیف . مکنی به ابومحمد. ابن خلکان گوید: ابن کلبی وی را در جمهرة النسب یاد کرده گوید: منبه بن به نبیت قسی را بزاد و چنانکه گو...