کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایضاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بیش از حد لزوم
دیکشنری فارسی به عربی
ايضا , غير ضروري
-
همچنین
واژگان مترادف و متضاد
ایضاً، اینچنین، باز، چنین، نیز، هم
-
idem
دیکشنری انگلیسی به فارسی
idem، همان نویسنده، ایضا، در همانجا، همان
-
ditto
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به همین ترتیب، ایضا، بشرح فوق
-
ibidem
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همین جا، در همانجا، ایضا، تکرار میشود
-
هم
دیکشنری فارسی به عربی
ايضا , علي نفس النمط , کلا
-
نیز
دیکشنری فارسی به عربی
ايضا , ثانية , علي نفس النمط , کلا
-
گذشته از این
دیکشنری فارسی به عربی
اضافت الي , ايضا , علاوة علي ذلک
-
ستاتیرا
لغتنامه دهخدا
ستاتیرا. [ س َ ] (اِخ ) مادر اردشیر سوم . (ایضاً ایران باستان ).
-
بنیز
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ق مر.) 1 - هرگز، حاشا. 2 - زود، به شتاب . 3 - ایضاً، نیز.
-
کوژانو
لغتنامه دهخدا
کوژانو. (اِ مرکب ) هر یک از سوراخهای نحل . کُواره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نخروب . (مهذب الاسماء) (یادداشت ایضاً): خمیر انبخان ؛ خمیری کوژانو شده ؛ یعنی چون خانه ٔ زنبور شده . (مهذب الاسماء) (یادداشت ایضاً). و رجوع به کوژ شود.
-
زودشکن
لغتنامه دهخدا
زودشکن . [ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) ترد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : خربق سیاه ... زودشکن باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً). بوره ٔ ارمنی بهتر باشد...متخلخل و زودشکن و سپید و یا گلگون بود. (ایضاً).
-
حجرالمغرة
لغتنامه دهخدا
حجرالمغرة. [ ح َ ج َ رُل ْ م َ غ َرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) دمشقی گوید: و من قسم الکبریت ایضاً حجر الصرف ... و حجر المغرة. معدنه بوادی موسی أیضاً. (نخبةالدهر ص 79).
-
زرنگی
لغتنامه دهخدا
زرنگی . [ زَ رَ ] (حامص ) چابکی .چالاکی در کار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || زیرکی . کاردانی . (یادداشت ایضاً). || حیله . گربزی . (یادداشت ایضاً). رجوع به زرنگ شود.
-
مفتولی
لغتنامه دهخدا
مفتولی . [ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به مفتول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفتول شود.- میخ مفتولی ؛ نیک تراشیده و راست . (یادداشت ایضاً).|| (اِ) قسمی کتیرا که پیچیده و حلزونی شکل است . (یادداشت ایضاً).