کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ایشان
/'išān/
معنی
۱. ضمیر جمع دربارۀ انسان.
۲. ضمیر اشارۀ احترامآمیز برای سومشخص مفرد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
they
-
جستوجوی دقیق
-
ایشان
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: avēsān, ušān] 'išān ۱. ضمیر جمع دربارۀ انسان.۲. ضمیر اشارۀ احترامآمیز برای سومشخص مفرد.
-
ایشان
فرهنگ فارسی معین
(ضم .) ضمیر شخصی ، منفصل (جمع ذوی العقول ). الف - فاعلی : ایشان گفتند، ایشان رفتند. ب - اضافی : کتاب ایشان ، خانة ایشان .
-
ایشان
لغتنامه دهخدا
ایشان . (ضمیر) پهلوی ، «اوشان » جمع «او» (او، اوی ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). ضمیری است نسبت به ذوی العقول به طریق تعظیم و جمع نیز استعمال کنند. (برهان ) (از انجمن آراء). ضمیر شخصی منفصل (جمع ذوی العقول ) که برای تعظیم مفرد نیز استعمال شود. گاه «ا...
-
ایشان
دیکشنری فارسی به عربی
حم
-
واژههای مشابه
-
کریم ایشان
لغتنامه دهخدا
کریم ایشان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس . کوهستانی و معتدل است و 314تن سکنه دارد. صنایعدستی زنان آنجا بافتن پارچه های ابریشمی و نمدمالی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). || نام محلی کنار راه بجنورد به گنبد...
-
قلیج ایشان
لغتنامه دهخدا
قلیج ایشان . [ ق ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش اترک شهرستان گنبدقابوس ، واقع در 73000گزی خاور داشلی برون و3000 گزی قره آغاج در حدود 8000 خانوار از تراکمه دراین محل ساکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
ایشان (آنها)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nu(n)hâ طاری: edin طامه ای: nuhâ / nehâ طرقی: edi کشه ای: edi نطنزی: nohâ
-
مال ایشان
دیکشنری فارسی به عربی
حم
-
ایشان را
دیکشنری فارسی به عربی
حم
-
واژههای همآوا
-
عیشان
لغتنامه دهخدا
عیشان . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است به بخارا. (منتهی الارب ). قریه ای است از قرای بخاری ، و ابراهیم بن احمد عیشانی بدانجا منسوب است . (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
عرصام
لغتنامه دهخدا
عرصام . [ ع ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). عَراصِم . عَرصم . رجوع به عراصم و عرصم شود.
-
عرصتان
لغتنامه دهخدا
عرصتان . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عرصة (در حال رفع). رجوع به عرصة شود. || (اِخ ) دو فضاء است در عقیق مدینه که آنرا عصة الصغری و عرصة الکبری گویند. (از منتهی الارب ). دو بقعه است در عقیق مدینه ، کبری و صغری . (از اقرب الموارد). در عقیق است از نواحی ...