کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایستیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ایستیدن
/'istidan/
معنی
= ایستادن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایستیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] 'istidan = ایستادن
-
ایستیدن
لغتنامه دهخدا
ایستیدن . [ دَ ] (مص ) ایستادن و آغاز نمودن . (آنندراج ). ایستادن و آغاز کردن . (ناظم الاطباء). ایستادن . (فرهنگ فارسی معین ): المواکبه ؛ برکاری ایستیدن . (تاج المصادر بیهقی ). المواقفه ؛ با کسی در جنگ بایستیدن و با کسی در چیزی فروایستیدن در معاملتی ...
-
جستوجو در متن
-
استخلاف
لغتنامه دهخدا
استخلاف . [ اِ ت ِ ](ع مص ) خلیفه کردن کسی را بجای خود. (منتهی الارب ). بجای کسی ایستادن خواستن . ایستیدن خواستن بجای کسی . (تاج المصادر بیهقی ). بیستادن خواستن بجای کسی . (زوزنی ). خلیفه خواستن کسی را. کسی را جانشین خویش کردن . || آب برکشیدن . (تاج ...