کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایستانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ایستانیدن
/'istānidan/
معنی
۱. سرپا کردن.
۲. سرپا نگاه داشتن.
۳. وادار به ایستادن کردن.
۴. از رفتن بازداشتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایستانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹ایستاندن› [قدیمی] 'istānidan ۱. سرپا کردن.۲. سرپا نگاه داشتن.۳. وادار به ایستادن کردن.۴. از رفتن بازداشتن.
-
ایستانیدن
لغتنامه دهخدا
ایستانیدن . [ دَ ] (مص ) استانیدن . به ایستادن واداشتن .وادار کردن به قیام . (فرهنگ فارسی معین ). ایستادن کنانیدن و بر پا کردن و قایم کردن . (ناظم الاطباء) : در قیامت ترا پیش او بخواهند ایستانید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 525) || متوقف کردن . (فرهنگ فارس...
-
جستوجو در متن
-
ارماک
لغتنامه دهخدا
ارماک . [ اِ ] (ع مص ) مقیم کردن دیگری را بجائی . (منتهی الأرب ). مقیم کردن کسی را در جائی . ایستانیدن . ایستادانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
خواراندن
لغتنامه دهخدا
خواراندن . [ خوا / خا دَ ] (مص ) وادار بخوردن کردن . بخوردن ایستانیدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خوارانیدن
لغتنامه دهخدا
خوارانیدن . [ خوا / خا دَ ] (مص ) خواراندن . بخوردن ایستانیدن . خورانیدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
آنیدن
لغتنامه دهخدا
آنیدن . [ دَ ] (پسوند) َانیدن . چنانکه آندن (َاندن )، پس از مفرد امر حاضر درآید و مصدر را متعدی کند: کنانیدن . خورانیدن . خیزانیدن . گیرانیدن . ایستانیدن . خندانیدن .
-
عنان بازداشتن
لغتنامه دهخدا
عنان بازداشتن . [ ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) مرکب بداشتن . ایستانیدن اسب . از حرکت بازداشتن اسب : بترسید و گوشی بر آواز داشت از آن خوش رکابی عنان بازداشت .نظامی .
-
بل کردن
لغتنامه دهخدا
بل کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، گوشها را بل کردن ، راست ایستانیدن گوش برای بهتر شنیدن . راست و پهن کردن گوش . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به بل و بله و بله گوش شود.
-
ختاء
لغتنامه دهخدا
ختاء. [ خ َت ْءْ ] (ع مص ) باز ایستانیدن کسی از کار. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کف . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ) (متن اللغة) (لسان العرب ).
-
ایستاندن
لغتنامه دهخدا
ایستاندن . [ دَ ] (مص ) ایستانیدن . برخیزاندن . مقابل نشاندن : یحیی و پسرش و دیگر بندگانرا بنشانند و بایستانند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 424). || نشاندن و نصب کردن . (ناظم الاطباء).گماردن : بونصر مشکان را بگوی تا دبیری نامزد کند و از خازنان کسی بایستاند...
-
دایره ساختن
لغتنامه دهخدا
دایره ساختن . [ ی ِ رَ / رِ ت َ ] (مص مرکب ) شکل دایره ترتیب دادن . دائره کشیدن . || بشکل دایره درآوردن یا درآمدن . دایره وار ایستادن . با قوسی ایستادن اشخاص یا چیدن و ایستانیدن اشیاء.شکل دایره پدید آوردن . || نوشتن نام امرابشکل دایره تا تصور تقدم و ...
-
توقیف
لغتنامه دهخدا
توقیف . [ ت َ ] (ع مص ) ایستانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دست آورنجن در دست کسی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). دست برنجن بر دست کردن . || به حنا خجک زدن در دست . || پی خون آلود بر خانه ٔ کمان پیچیدن . (منتهی الا...
-
موقوف کردن
لغتنامه دهخدا
موقوف کردن . [ م َ / مُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترک کردن و برطرف کردن . (ناظم الاطباء). || ایستانیدن . واایستانیدن . به ایستادن داشتن . متوقف ساختن . (از یادداشت مؤلف ). || بازایستانیدن . بازداشتن . بازداشت کردن . توقیف کردن . تحت نظر گرفتن وزندانی ساخ...
-
انزاف
لغتنامه دهخدا
انزاف . [ اِ ] (ع مص ) خشک شدن همه ٔ آب چاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). یقال : انزفت البئر (مجهولاً). || برکشیدن آب چاه (لازم و متعدی ). (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیرون کشیدن همه ٔ آب چاه .(از اقرب الموارد). ...