کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایراد گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بهانه گرفتن
لغتنامه دهخدا
بهانه گرفتن . [ ب َ ن َ / ن ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بهانه گیری . پی موضوع مجعول گردیدن . ایراد گرفتن : صوفی و کنج خلوت سعدی و طرف صحراصاحب هنر نگیرد بر بی هنر بهانه . سعدی .نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیرهر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر. حافظ.و رجوع به...
-
ابتداء
لغتنامه دهخدا
ابتداء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ، اِ) ابتدا. آغاز. آغاز کار. اول . برداشت . درآمد. بدو. بدء. بدایت . فاتحه . شروع . سر. مبداء. منشاء. مقابل انتها: آن فاضل که تاریخ امیر عادل سبکتکین را... برانداز ابتدای کودکی ... من نیز تا آخر عمرش نبشتم . (تاریخ بیهقی ). م...
-
فِنت و فونت
فرهنگ گنجواژه
ایراد.() کردن= ایراد گرفتن.
-
بهانه گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahānegiri بهانه گرفتن؛ ایراد بیجا گرفتن.
-
معترض شدن
واژگان مترادف و متضاد
اعتراض کردن، ایراد گرفتن، خرده گرفتن، انتقاد کردن، واخواهی کردن
-
حرف داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایرادداشتن ۲. ایراد گرفتن ≠ بیحرف بودن
-
اشکال تراشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) ایراد گرفتن .
-
fussed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفت و سخت، نق نق زدن، هایهو کردن، ایراد گرفتن، اعتراض کردن، خردهگیری کردن
-
انگشت گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ تَ) (مص م .) 1 - برگزیدن . 2 - خرده گرفتن ، ایراد گرفتن .
-
بهانه جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahānejuy(')i ایراد بیجا گرفتن؛ در پی بهانه و دستاویز برای بازخواست و اعتراض گشتن؛ دنبال بهانه گشتن.
-
اما
فرهنگ فارسی معین
(اَ مّ) [ ع . ] (ق .) تفصیل و تأکید را رساند، ولی ، ولیک ، ولیکن . ؛~ تو کار آوردن بهانه آوردن ، ایراد گرفتن .
-
اشکال کردن
لغتنامه دهخدا
اشکال کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایراد گرفتن . تردید و شک کردن در مطلبی یا کاری .
-
fuss
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سر و صدا، تلاش، هایهوی، اشوب، نزاع، نق نق زدن، هایهو کردن، ایراد گرفتن، اعتراض کردن، خردهگیری کردن
-
fusses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرخورده، سر و صدا، تلاش، هایهوی، اشوب، نزاع، نق نق زدن، هایهو کردن، ایراد گرفتن، اعتراض کردن، خردهگیری کردن
-
اعتراض
دیکشنری عربی به فارسی
بريدن , قطع کردن , جدا کردن , حاءل شدن , جلو کسي را گرفتن , جلو گيري کردن , جلوگيري , ايراد , اعتراض , مخالفت , استدلا ل مخالف