کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایراث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ایراث
/'irās/
معنی
وارث گردانیدن؛ کسی را وارث قرار دادن؛ برای کسی میراث گذاشتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایراث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'irās وارث گردانیدن؛ کسی را وارث قرار دادن؛ برای کسی میراث گذاشتن.
-
ایراث
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (مص م .) وارث کردن ، کسی را وارث قرار دادن .
-
ایراث
لغتنامه دهخدا
ایراث . (ع مص ) میراث دادن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24). وارث گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میراث رسانیدن و بقیه چیزی دادن . (غیاث اللغات ).
-
واژههای همآوا
-
ایراس
لغتنامه دهخدا
ایراس . (ع مص ) (از «ورس ») زرد شدن برگ درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زرد شدن برگ درخت پس از آنکه بجایی رسیده باشد. (تاج المصادر بیهقی ): اورس الرمث ؛ زرد شد برگهای رمث پس از رسیدگی . (ناظم الاطباء). || اورس المکان ایراساً؛ درخت ورس رویانید آنجای...
-
ایراص
لغتنامه دهخدا
ایراص . (ع مص ) (از «ورص ») بیضه نهادن ماکیان به یکبار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیک مرتبه تخم نهادن ماکیان . || و چون ماکیان بر روی تخم باشد و بلندشده بیک مرتبه پیخال بسیار اندازد نیز میگویند اورصت الدجاجة. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
جستوجو در متن
-
میراث دادن
لغتنامه دهخدا
میراث دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) ارث دادن . واگذاشتن اموال و املاک و جز آن برای بازماندگان . توریث . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). ایراث . (ترجمان القرآن جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
-
انگیختن
لغتنامه دهخدا
انگیختن . [ اَ ت َ ] (مص ) جنباندن از جای . (برهان قاطع) (از هفت قلزم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جنبانیدن . (انجمن آرا). برجهانیدن . (آنندراج ). بلند ساختن . برکشیدن . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). به حرکت درآوردن : تیغی بک...