کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عیدی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به عید) [عربی. فارسی] 'i(ey)di پول یا چیز دیگری که در روز عید، بهخصوص عید نوروز، به کس دیگر میدهند.
-
جستوجو در متن
-
بارجوق
لغتنامه دهخدا
بارجوق . (اِخ ) ایدی قوت ، امیر ایغور: اتراک ایغور امیر خود را ایدی قوت خوانند و معنی آن خداوند دولت باشد و در آن وقت ایدی قوت بارجوق بود. (جهانگشای جوینی چ 1329 هَ . ق . لیدن ص 32).
-
ید
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ ع . ] (اِ.) دست . ج . ایدی . ایادی .
-
ایادی
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ ایدی ؛ ججِ یَد. 1 - دست ها. 2 - دستیاران . 3 - نعمت ها.
-
التون بیکی
لغتنامه دهخدا
التون بیکی . [ اَ ] (اِخ ) نام دختر چنگیزخان است که نامزد ایدی قوت بود. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 33 و 34).
-
تاربای
لغتنامه دهخدا
تاربای . (اِخ ) ایلچی پادشاه ایغور بنزد چنگیزخان : اتراک ایغور امیر خود را «ایدی قوت » خوانند و معنی آن خداوند دولت باشد... چون چنگزخان بر بلاد ختای مستولی گشت ... ایدی قوت ... شاوکم را در خانه ای پیچیدند... و به اعلام یاغی شدن با قراختای و مطاوعت و ...
-
زمانئذ
لغتنامه دهخدا
زمانئذ. [ زَ ن َ ءِ ذِن ْ ] (ع ق مرکب ) حینئذ. آنگاه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در آن زمان . زمانی که . آن وقت . (ناظم الاطباء): و زعموا ان ما فی ایدی الناس منه (ای من الزبرجد) هو بقسایا ما اخذه القوم زمانئذ من هناک . (الجماهر بیرونی ، یادداشت بخط ...
-
کنت
لغتنامه دهخدا
کنت . [ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی این نام را در شمار بلاد مشهور ماوراءالنهر یاد می کند ولی یاقوت از آن نامی نمی برد و «کنب » را از شهرهای ماوراءالنهر می داند و ظاهراً یکی مصحف دیگری است : و به جانب شهر کنت امیری با یک تومان لشکر روان شد. (جهانگشای جوینی ...
-
ورزکار
لغتنامه دهخدا
ورزکار. [ وَ ] (ص مرکب ) زارع . برزکار. کشتکار. (ناظم الاطباء). کشاورز. برزگر. برزیگر. زراعت کننده . (آنندراج ) (برهان ) : بیوشاسب دیدم شبی سه چهارچنانکه آیدی نزد من ورزکار. ابوشکور.گهی بدرود خوشه ت ورزگاری گهی بشکست شاخی باغبانت . ناصرخسرو (چ مینوی ...
-
جدال
لغتنامه دهخدا
جدال . [ ج َ ] (اِ) به لغت اهل مغرب غوره ٔ خرما را گویند، یعنی خرمای سبز و نارس . (برهان ). غوره های خرما. (آنندراج ). خاره ٔ خرما. (مهذب الاسماء). در لغت نجد غوره ٔ خرما که سبز و مدورشده و نرسیده باشد. (از اقرب الموارد) : و سارت الی یبرین َ خمساً فا...
-
دستان
لغتنامه دهخدا
دستان . [ دَ ] (اِ) جمع دست است که دستها باشد برخلاف قیاس . (برهان ) (از غیاث ). ایدی : تو آن ملک داری که نتوان ستدز دست تو دستان دستان سام . سوزنی .دستان که تو داری ای پری روی بس دل ببری به مکر و دستان . سعدی .به دستان خود بند از او برگرفت سرش را بب...
-
قوام
لغتنامه دهخدا
قوام . [ ق َوْ وا ] (ع ص ، اِ) نیکوقامت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء): رجل قوام ؛ مرد نیکوقامت . (منتهی الارب ). الحسن القامه و القوی علی القیام بالامر. || امیر. ج ، قوامون . (از اقرب الموارد). || سرپایی . (یادداشت مؤلف ): و اکثر...
-
اشناس
لغتنامه دهخدا
اشناس . [ ] (اِخ ) شهری بحوالی جَنْد از بلاد ماوراءالنهر بود که الش ایدی آنرا فتح کرد. رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 33 و نزهةالقلوب مقاله ٔ ثالثه ص 261 و تاریخ گزیده ص 379 شود : و چون بزیادتی مکاوحتی دست نیازیدند، قتل عام نکردند و بعد ازآن عازم اشناس گ...
-
ایادی
لغتنامه دهخدا
ایادی . [ اَ ] (ع اِ) جج ِ ید، به معنی دست . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نعمتها و نکوئیها و دستها و این جمع ایدی است و ایدی جمع ید است . (غیاث ) : بچشم هر کس او را بزرگی و حشمت بجای هر کس او را ایادی و کردار. فرخی .آن مهترزاده را بجا...
-
نشید
لغتنامه دهخدا
نشید. [ ن َ / ن ِ ] (ع اِ) آواز. (یادداشت مؤلف ) : نوای قمری و طوطی که بارودست می بر سرنشید بلبل و صلصل ،قفانبک و من ذکری . منوچهری .تو کم از مرغی مباش اندر نشیدبین ایدی خلف عصفوری بدید؟ مولوی . || شعر. (دهار) (مهذب الاسماء). شعر. سرود. (برهان قاطع)...