کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایالت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ایالت
/'e(a,i)yālat/
معنی
۱. (جغرافیا) هریک از بخشهای بزرگ عضو یک فدراسیون که تشکیل یک کشور واحد را میدهند.
۲. (اسم مصدر) [قدیمی] فرمانروایی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
ساتراپ، استان، فرمانروای
دیکشنری
canton, province, state
-
جستوجوی دقیق
-
ایالت
فرهنگ واژههای سره
ساتراپ، استان، فرمانروای
-
ایالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ایالة، جمع: ایالات] 'e(a,i)yālat ۱. (جغرافیا) هریک از بخشهای بزرگ عضو یک فدراسیون که تشکیل یک کشور واحد را میدهند.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] فرمانروایی کردن.
-
ایالت
فرهنگ فارسی معین
(اِ لَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) اداره کردن ، حکومت کردن . 2 - (اِمص .) فرمانروایی ، حکومت . 3 - (اِ.) استان . ج . ایالات .
-
ایالت
لغتنامه دهخدا
ایالت . [ ل َ ] (ع مص ) ایالة. سیاست نگاه داشتن . (غیاث ) (آنندراج ). سیاست راندن به . والی شدن بر قومی . (منتهی الارب ). حکومت کردن برمکانی : که هر یک ازایشان در ایالت و سیاست و عدل و رأفت علی حده امتی بوده اند. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 13). برادر ا...
-
ایالت
لغتنامه دهخدا
ایالت .[ ل َ ] (ع اِ) جایی که دارای چندین حاکم نشین و ولایت باشد مانند ایالت آذربایجان که دارای چندین ولایت و حاکم نشین است از قبیل خوی و ارومیه و سلماس و اردبیل و جز آن و همچنین ایالت خراسان و فارس و عمومیت این لفظ بیشتر از ولایت است . چه این کلمه ش...
-
ایالت
دیکشنری فارسی به عربی
محافظة , هالة
-
واژههای مشابه
-
province
ایالت 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، زمینشناسی] [اقیانوسشناسی] بخشی از آب دریا یا اقیانوس که ازنظر ویژگیهای ژرفایی با نواحی اطراف متفاوت است [زمینشناسی] پهنهای گسترده با سیماهای (features) مشابه که در مجموع یک واحد شناخته میشود
-
state 1
ایالت 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] واحد سیاسی و سرزمینی تشکیلدهندۀ دولت فدرال
-
volcanic province
ایالت آتشفشانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ایالتی سنگشناختی که در آن سنگهای آذرین عمدتاً از نوع آتشفشانی هستند
-
oceanic province
ایالت اقیانوسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] ناحیهای که عمق آن از 200 متر بیشتر است
-
neritic province
ایالت پایابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] ناحیهای که از خط کرانه تا عمق 200 متر را در بر میگیرد
-
physiographic province
ایالت چهرنگاشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ناحیهای که در آن همۀ بخشها ازنظر ساختار زمینشناختی و اقلیم شبیه به هم هستند و تاریخچۀ زمینریختی (geomorphic) یکسانی دارند
-
ایالت نشین
دیکشنری فارسی به عربی
قروي
-
abyssal hill province
ایالت تپهمغاکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] مناطق ژرفاقیانوسی پوشیده از تپههای مغاکی