کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایالة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایالة
لغتنامه دهخدا
ایالة. [ ل َ ] (ع مص ) سیاست راندن ملک رعیت خودرا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سیاست راندن پادشاه رعیت خود را. (ناظم الاطباء). || (اِمص ) سیاست . (از اقرب الموارد). رجوع به ایالت شود.
-
واژههای همآوا
-
عیالة
لغتنامه دهخدا
عیالة. [ ع َی ْ یا ل َ ] (ع ص ) امراءة عیالة؛ زن خرامنده و مائل و نازنده در رفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زن متبختر و میال . (از اقرب الموارد).
-
عیالة
لغتنامه دهخدا
عیالة. [ ل َ ] (ع اِ) علف : عیالة البِرذَون ؛ علف ستور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عیالة
لغتنامه دهخدا
عیالة. [ ل َ ] (ع مص ) بسیارعیال گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). عَول .رجوع به عول شود. || کافی و بسنده گردیدن . عیال خود را نفقه و خورش دادن و عیالداری کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). معاش کافی قرار دادن برای عیال و مؤ...
-
ایالت
فرهنگ واژههای سره
ساتراپ، استان، فرمانروای
-
ایالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ایالة، جمع: ایالات] 'e(a,i)yālat ۱. (جغرافیا) هریک از بخشهای بزرگ عضو یک فدراسیون که تشکیل یک کشور واحد را میدهند.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] فرمانروایی کردن.
-
ایالت
فرهنگ فارسی معین
(اِ لَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) اداره کردن ، حکومت کردن . 2 - (اِمص .) فرمانروایی ، حکومت . 3 - (اِ.) استان . ج . ایالات .
-
ایالت
لغتنامه دهخدا
ایالت . [ ل َ ] (ع مص ) ایالة. سیاست نگاه داشتن . (غیاث ) (آنندراج ). سیاست راندن به . والی شدن بر قومی . (منتهی الارب ). حکومت کردن برمکانی : که هر یک ازایشان در ایالت و سیاست و عدل و رأفت علی حده امتی بوده اند. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 13). برادر ا...
-
ایالت
لغتنامه دهخدا
ایالت .[ ل َ ] (ع اِ) جایی که دارای چندین حاکم نشین و ولایت باشد مانند ایالت آذربایجان که دارای چندین ولایت و حاکم نشین است از قبیل خوی و ارومیه و سلماس و اردبیل و جز آن و همچنین ایالت خراسان و فارس و عمومیت این لفظ بیشتر از ولایت است . چه این کلمه ش...
-
جستوجو در متن
-
ایالت
لغتنامه دهخدا
ایالت . [ ل َ ] (ع مص ) ایالة. سیاست نگاه داشتن . (غیاث ) (آنندراج ). سیاست راندن به . والی شدن بر قومی . (منتهی الارب ). حکومت کردن برمکانی : که هر یک ازایشان در ایالت و سیاست و عدل و رأفت علی حده امتی بوده اند. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 13). برادر ا...
-
جبرائیل عورا
لغتنامه دهخدا
جبرائیل عورا. [ ج ِ ] (اِخ ) ابن حنابن میخائیل بن ابراهیم بن حنابن میخائیل عورا. از مورخان است . در سال 1219 هَ .ق . / 1804 م . در دمشق متولد شد و بعصر ابراهیم پاشا در خدمت دولت مصر در عکا بود و سپس در بیروت بخدمت دولت عثمانی درآمد. او راست :1 - رسال...