کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اگرچند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اگرچند
لغتنامه دهخدا
اگرچند. [ اَ گ َ چ َ ] (حرف ربط مرکب ) مرکب از «اگر» و «چند». (مؤید الفضلاء). کلمه ٔ شرط و علاقه . (ناظم الاطباء) : اگرچند جان و تن ما گدازی وگر چند دین و دل ما ستانی .منوچهری . || به معنی هرچند وچندان نیز می باشد. (هفت قلزم ) (آنندراج ) (ناظم الاطب...
-
جستوجو در متن
-
اگرچه
فرهنگ فارسی عمید
(حرف ربط) ‹ارچه› 'agarče اگرچنانچه؛ اگرچند؛ گرچه.
-
خاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xāz ۱. چرک بدن یا جامه.۲. سنگ پا.۳. نوعی پارچۀ کتان: ◻︎ ز روی کسوت اگرچند امتیازی نیست / ولیک اطلس و اکسون توان شناخت ز خاز (ابنیمین: ۱۱۱).
-
نسیه دادن
لغتنامه دهخدا
نسیه دادن . [ ن َس ْ / ن ِس ْ ی َ / ی ِ دَ ] (مص مرکب ) متاعی را به مهلت فروختن . جنس را تحویل مشتری دادن و قیمتش به مهلت و در آینده گرفتن . نسیه فروختن . نسیه فروشی : به نسیه مده نقد اگرچند نیزبه خرما بود وعده و نقد خار.ناصرخسرو.
-
عبادت
لغتنامه دهخدا
عبادت . [ ع ِ دَ ] (ع مص ) عبادة. پرستش کردن . بندگی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || طاعت و نهایت تعظیم برای خدای متعال . (از اقرب الموارد) : جان تو از بهر عبادت شده ست بسته در این خانه ٔ پراستخوان . ناصرخسرو.گفتم عبادتی که به یک ...
-
جهیدن
لغتنامه دهخدا
جهیدن . [ ج َ دَ ] (مص ) سخت تیز رفتن . (آنندراج ). || جستن : چگونه جهد شیر بی چنگ تیزاگرچند باشد دلش پرستیز. فردوسی .کس به زیر دم ّ خر خاری نهدخر نداند دفع آن برمی جهد. مولوی . || دفق . || وزیدن باد : بس باد جهدسرد ز کُه لاجرم اکنون چون پیر که یاد آ...
-
کیسه بردوختن
لغتنامه دهخدا
کیسه بردوختن . [ س َ / س ِ ب َ ت َ] (مص مرکب ) کنایه از توقع داشتن به افراط باشد. (برهان ) (آنندراج ). به افراط توقع داشتن . کیسه دوختن . (ناظم الاطباء). رجوع به «کیسه دوختن » شود : ور سجودی کنند بردوزندکیسه ای بر خدای عزوجل .انوری .ای کمالت کم زنان ...
-
سپنجی سرای
لغتنامه دهخدا
سپنجی سرای . [ س ِ پ َ س َ ] (اِ مرکب ) کنایه از دنیا. (غیاث ) (آنندراج ) : ترا شهریارا جزاین است جای نماند کس اندر سپنجی سرای . فردوسی .چو این چار گوهر بجای آمدندزبهر سپنجی سرای آمدند. فردوسی .رها کن ز چنگ این سپنجی سرای که پرمایه تر زین ترا هست جای...
-
آمختن
لغتنامه دهخدا
آمختن . [ م ُ ت َ ] (مص ) مخفف آموختن . تعلم . یاد گرفتن . || تعلیم . یاد دادن : هرکه نامُخت از گذشت روزگارنیز ناموزد ز هیچ آموزگار. رودکی .بیامد همانگاه نستور شیرنبرده کیان زاده پور زریربکشتش بسی دشمنان بی شمارکه آمخته بد از پدر کارزار. دقیقی .جهان ...
-
سپیدی
لغتنامه دهخدا
سپیدی . [ س َ / س ِ ] (حامص ) مقابل سیاهی . (آنندراج ). بیاض : بنوک سنان بی خبر در نبردسپیدی ربایند از چشم مرد. فردوسی .زرد است و سپید است و سپیدیش فزون است زردیش برونست و سپیدیش درون است . منوچهری .سپیدی بزر اندر آهو بوداگرچند در سیم نیکو بود. اسدی ...
-
اگرچه
لغتنامه دهخدا
اگرچه . [ اَ گ َ چ ِ ] (حرف ربط مرکب ) کلمه ٔ شرط و علاقه . (ناظم الاطباء). || هرچند. اگرچند. (فرهنگ فارسی معین ). بااینکه . اگرچه . با وجود اینکه . با همه ٔ اینکه . گرچه .ولو. هرچند که . ارچه . (یادداشت مؤلف ) : بت اگرچه لطیف دارد نقش به بر دو رخان...
-
نورانی
لغتنامه دهخدا
نورانی . [ نی ی / نی ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به نور. روشن .(از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). دارای نور. منور. (ناظم الاطباء). بانور. (یادداشت مؤلف ) : نور رایش تیره شب را روز نورانی کنددود خشمش روز روشن را شب یلدا کند. منوچهری .دلم را چون به فضل خو...
-
تازانه
لغتنامه دهخدا
تازانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) مخفف تازیانه است که قمچی باشد. (برهان ) (آنندراج ). مخفف تازیانه . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (انجمن آرا). تازیانه . (شرفنامه ٔ منیری ). شلاق . محمد معین در حاشیه ٔ برهان آرد: از تازان +...
-
چند
لغتنامه دهخدا
چند. [ چ َ ] (عدد مبهم ، ق مقدار) مقدار غیرمعین باشد. همچو «اند» که آنهم مقداری است کمتر از ده و غیرمعین . (برهان ). عدد غیرمعین . (رشیدی ). مقدار غیرمعین باشد. همچو «اند» که آنهم مقداری است کمتر از ده . (انجمن آرا) (آنندراج ). عدد مجهول از سه تا نه ...