کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اکو
معنی
(اِ کُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - بازگشت صوت پس از برخورد با مانع به طوری که با صوت ارسالی مخلوط نشود و صدای آن از صدای اول جدا شنیده شود، پژواک (فره ). 2 - دستگاهی برای پخش صدا که با تکرار منظم صدا آن را خوش طنین تر می کند.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکو
فرهنگ فارسی معین
(اِ کُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - بازگشت صوت پس از برخورد با مانع به طوری که با صوت ارسالی مخلوط نشود و صدای آن از صدای اول جدا شنیده شود، پژواک (فره ). 2 - دستگاهی برای پخش صدا که با تکرار منظم صدا آن را خوش طنین تر می کند.
-
اکو
لغتنامه دهخدا
اکو. [ اُ ک ُ ] (ترکی ، اِ) بوم . (شرفنامه ٔ منیری ).
-
اکو
دیکشنری عربی به فارسی
داغ کردن , داغ زدن , سوزاندن
-
واژههای مشابه
-
آکو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آگو› 'āku جغد؛ بوم.
-
آکو
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) = اگو: بوم ، جغد.
-
آکو
لغتنامه دهخدا
آکو. (اِ) بوم . جغد.
-
آکو
واژهنامه آزاد
آکو:قله کوه،مکان بلند،انسان با عظمت و مقتدر نام قله ی کوهی در کردستان ایران و منطقه ای کوهستانی در کشور ژاپن است.
-
آکو
واژهنامه آزاد
قله کوه
-
واژههای همآوا
-
عکو
لغتنامه دهخدا
عکو. [ ] (اِخ ) (به معنی ریگ داغ ). اسکله ای است منسوب به فنیقیان که به مسافت هشت میل به شمال غربی کوه کرمل واقع است . (از قاموس کتاب مقدس ).
-
عکو
لغتنامه دهخدا
عکو. [ ع َک ْوْ ] (ع مص ) بزرگ ساختن نیفه ٔ ازار را و درشت نمودن . || بیرون آمدن بعض پلیدی و باقی ماندن بعض آن . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || میل کردن . || بند کردن و بستن . (از منتهی الارب ). مقید کردن و بستن . (از اقرب الموارد). || فرونگذ...
-
آکو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آگو› 'āku جغد؛ بوم.
-
آکو
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) = اگو: بوم ، جغد.
-
آکو
لغتنامه دهخدا
آکو. (اِ) بوم . جغد.