کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اکمل
/'akmal/
معنی
کاملتر؛ تمامتر.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
رساتر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکمل
فرهنگ واژههای سره
رساتر
-
اکمل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'akmal کاملتر؛ تمامتر.
-
اکمل
فرهنگ فارسی معین
(اَ مَ) [ ع . ] (ص تف .) تمامتر، کامل تر.
-
اکمل
لغتنامه دهخدا
اکمل . [ اَ م َ ] (ع ن تف ) تمام تر و کامل تر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاملتر. (غیاث اللغات ). رسیده تر. رساتر: بنحو اکمل ؛ بطریق کاملتر. بنحو اتم . (فرهنگ فارسی معین ) : مصباح امم امام اکمل مفتاح همم همام اکرم . خاقانی .اصل بیند دیده چون اکمل بود...
-
واژههای مشابه
-
اکمل الدین
لغتنامه دهخدا
اکمل الدین . [ اَ م َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابن یوسف کریمی دمشقی متولد 1012 هَ . ق . و متوفای 1081 هَ . ق . شاعر و استاد موسیقی بود و آهنگهایی ساخت . او مردی فاضل بود و به زبان فارسی و ترکی آشنایی داشت شرحی بر دیوان ابن الفارض نگاشت . اکمل الدین در اواخر ...
-
اکمل الدین
لغتنامه دهخدا
اکمل الدین . [ اَ م َ لُدْ دی ] (اِخ ) طبیب حاذق معاصر و معالج و مرید مولانا جلال الدین رومی که در مرض مرگ معالجه ٔ مولانا را بعهده داشته و مسلماً تا سال 672 هَ . ق . زنده بوده است . (از فیه مافیه ص 34).
-
اکمل الدین
لغتنامه دهخدا
اکمل الدین . [ اَ م َلُدْ دی ] (اِخ ) لقب محمدبن محمود بابرتی مصری حنفی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به محمدبن محمود.... شود.
-
بطور اکمل
دیکشنری فارسی به عربی
کلية
-
جستوجو در متن
-
wholly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاملا، تماما، بطور اکمل، جمعا، روی هم
-
کلية
دیکشنری عربی به فارسی
کاملا , بطور اکمل , تمام و کمال , جمعا , رويهم , تماما
-
اتم
لغتنامه دهخدا
اتم . [ اَ ت َم م ] (ع ن تف ) تمامتر. کامل تر.- بوجه اتم ّ ؛ بوجه اکمل .
-
علی حنفی
لغتنامه دهخدا
علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمد زهری شروانی مدنی نقشبندی حنفی ، ملقّب به اکمل الدین . رجوع به علی شروانی شود.
-
علی زهری
لغتنامه دهخدا
علی زهری . [ ع َ ی ِ زُ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمد زهری شروانی مدنی نقشبندی حنفی . ملقب به اکمل الدین . رجوع به علی شروانی شود.