کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکمال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اکمال
/'ekmāl/
معنی
کامل کردن؛ تمام کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اتمام، تتمیم، تکمیل، رسایی
برابر فارسی
ب هفرجام رسانی، رساکردن، رساندن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکمال
واژگان مترادف و متضاد
اتمام، تتمیم، تکمیل، رسایی
-
اکمال
فرهنگ واژههای سره
ب هفرجام رسانی، رساکردن، رساندن
-
اکمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ekmāl کامل کردن؛ تمام کردن.
-
اکمال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) کامل کردن ، تمام نمودن .
-
اکمال
لغتنامه دهخدا
اکمال . [ اَ ] (اِ) قی . (شرفنامه ٔ منیری ). به معنی قی و استفراغ باشد. (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از هفت قلزم ) (از برهان ). و رجوع به اکماک شود.
-
اکمال
لغتنامه دهخدا
اکمال . [ اِ ] (ع مص ) تمام گردانیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کامل کردن و تمام کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تمام کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تکمیل . تمام کردن . بپایان رسانیدن . به نهایت بردن : پس از اکمال سجدتین . (یا...
-
اکمال
دیکشنری عربی به فارسی
اتمام , تکميل
-
جستوجو در متن
-
اتمام
دیکشنری فارسی به عربی
اکمال , انجاز
-
تکمیل
دیکشنری فارسی به عربی
اکمال , انجاز
-
اکمالات
لغتنامه دهخدا
اکمالات . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اِکمال . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به اکمال شود.
-
اکماک
لغتنامه دهخدا
اکماک . [ اَ ] (اِ) اکمال .قی . (مؤید الفضلاء). قی و قی آورنده . (ناظم الاطباء).قی و استفراغ بود و آنرا شکوفه نیز گویند و در برخی فرهنگها اکمال به لام مرقوم است . (فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ) (از هفت قلزم ). و رجوع به اکمال شود.
-
تکمیل
واژگان مترادف و متضاد
۱. اتمام، اکمال، پایان، ختم، رسایی، کمال ۲. کامل کردن، تمام کردن، بهپایان رسانیدن
-
اشلوسر
لغتنامه دهخدا
اشلوسر. [ اِ ل ُ س ِ ] (اِخ ) (1776 - 1861 م .). یکی از مورخان معروف آلمان بود که تاریخ مکمل ازمنه ٔ قدیم و نیز تاریخ قرن 18 م . را نگاشت . تاریخ عمومی بزرگی هم تألیف کرد که به اکمال آن موفق نشد.
-
زواوی
لغتنامه دهخدا
زواوی . [ زَ ] (اِخ ) شرف الدین عیسی بن مسعودبن منصور الزواوی الحمیری المالکی . (664 - 743 هَ .ق .). وی فقیه و از علماء حدیث و از مردم زواوة در مغرب بود. او راست : اکمال الاکمال ، در حدیث . و شرح جامع الامهات ، در فقه مالکی . (از اعلام زرکلی ج 2 ص 75...