کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکلیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اکلیل
/'e(a)klil/
معنی
۱. گردی براق به رنگهای طلایی، نقرهای، سرخ، و رنگهای دیگر که در نقاشی و تزیین به کار میرود.
۲. [قدیمی] تاج؛ افسر؛ دیهیم.
〈 اکلیل جنوبی: (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ جنوبی؛ افسر؛ قبه.
〈 اکلیل شمالی: (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی بین جاثی و حَیّه؛ تاج شمالی.
〈 اکلیل کوهی: (زیستشناسی) گیاهی خوشبو با برگهای ریز که برگ و گل آن کاربرد دارویی دارد.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
جام گُل، دیهیم، سربرند گوهرنشان
دیکشنری
gilding, gilt, halo, plating
-
جستوجوی دقیق
-
اکلیل
فرهنگ واژههای سره
جام گُل، دیهیم، سربرند گوهرنشان
-
اکلیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اِکلیل، جمع: اکالیل] 'e(a)klil ۱. گردی براق به رنگهای طلایی، نقرهای، سرخ، و رنگهای دیگر که در نقاشی و تزیین به کار میرود.۲. [قدیمی] تاج؛ افسر؛ دیهیم.〈 اکلیل جنوبی: (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ جنوبی؛ افسر؛ قبه.〈 اکلیل...
-
اکلیل
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تاج ، افسر. 2 - گردی است براق به رنگ های طلایی ، نقره ای ، سبز و غیره .
-
اکلیل
لغتنامه دهخدا
اکلیل . [ اِ ] (اِخ ) یکی از منازل ماه و آن چهار ستاره است صف کشیده . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از شعوری ج 1 ورق 117) (از اقرب الموارد). نام دو صورت فلکی . (فرهنگ فارسی معین ). از ستارگان منزلهای قمر و آن سه ستاره است و فاصله هر یک از آنها...
-
اکلیل
لغتنامه دهخدا
اکلیل . [ اِ ] (ع اِ) تاج . (منتهی الارب ) (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).تاج . تاج مرصع. (از شعوری ج 1 ص 139). تاج . افسر. دیهیم . گرزن . تاج مرصع و بی شبهه این تاج شبیه به تاج یونانیان ...
-
واژههای مشابه
-
اکليل
دیکشنری عربی به فارسی
هلا ل گل , گلبند , با هلا ل يا زينت گل اراستن , با گل اراستن
-
اکلیل الجبل
فرهنگ واژههای سره
نانوک بویا
-
اکلیل الجلیل
فرهنگ واژههای سره
تا جریز
-
اکلیل الملک
فرهنگ واژههای سره
خاکشی، شاخگ، شاه افسر
-
اکلیل الجبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) 'e(a)kliloljabal گیاهی معطر از خانوادۀ نعناعیان، با شاخههای نازک و برگهای ریز که از آن اسانس میگیرند و دمکردۀ برگ و گل آن در مداوای آسم، سیاهسرفه، ضعف اعصاب، و بیخوابی نافع است؛ اکلیل کوهی؛ رزماری.
-
اکلیل الملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) 'e(a)klilolmalek گیاهی با برگهای بیضیشکل و گلهای خوشهای زرد که دمکردۀ آن در مداوای اسهال خونی، ورم معده، و نزلۀ برونشها نافع است؛ شاهافسر؛ گیاه قیصر؛ بسدک؛ ناخنک؛ شبدر زرد؛ یونجۀ زرد.
-
ذات اکلیل
لغتنامه دهخدا
ذات اکلیل . [ ت ُ اِ ] (ع ص مرکب ) چتری . تاجدار. ذواکلیل (گیاه ) .
-
اکلیل الجبل
لغتنامه دهخدا
اکلیل الجبل . [ اِ لُل ْ ج َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است از طایفه ٔ نعناعیان در خواص شبیه به بادرنجبویه و از همان طایفه و به زبان فرانسه رمارن گویند. (ناظم الاطباء). گیاهی است بقدر ذرعی ، برگش دراز باریک انبوه مایل به سیاهی . چوبش درشت و گلش میان سپ...
-
اکلیل الملک
لغتنامه دهخدا
اکلیل الملک . [ اِ لُل ْ م َ ل ِ ] (ع اِ مرکب ) نام گیاهی که آنرا بسنگ و بسیه نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). گیاهی است . لگومینوز و به زبان لاتینی ملیلوتوس و به فارسی ناخنک گویند. (ناظم الاطباء). رستنیی باشد که به فارسی گیاه قیصر خوانند و آن زرد به س...