کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکله
لغتنامه دهخدا
اکله . (ع اِ) اکلة.رجوع به اکلة در همه ٔ اعراب همزه و کاف و لام شود.
-
اکله
لغتنامه دهخدا
اکله . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان . سکنه ٔ آن 404 تن است . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آنجا غلات و حبوب و صیفی و لبنیات . صنایع دستی زنان قالیبافی و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
اکله
دیکشنری فارسی به عربی
قرحة
-
واژههای مشابه
-
آکله
واژگان مترادف و متضاد
۱. ابرص، جذام، خوره ۲. خورنده
-
آکله
فرهنگ واژههای سره
خوره، زن پرخور
-
أُکُلُهُ
فرهنگ واژگان قرآن
خوردني اش
-
آکله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: آکلَة] (پزشکی) 'ākele جذام
-
آکله
فرهنگ فارسی معین
(کِ لِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - مؤنث آکل ، خورنده . 2 - خوره ، جذام . 3 - کنایه از: زن زشت و بدترکیب .
-
آکله
لغتنامه دهخدا
آکله . [ ک ِ ل َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث آکِل . خورنده (زن ). || هر قرحه که گوشت را خورد. || خوره . خوره باد. (ربنجنی ). || قسمی ریش که بر اندام افتد و گوشت را خورد. و این غیر ارمنی دانه است . جذام . و قسمی از آن آکله ٔ دهان است که تنها در دهان پیدا شود....
-
آکله
لغتنامه دهخدا
آکله . [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) آکوله . بهترین جنسی از اجناس برنج . اجود انواع برنج .
-
اکلة
لغتنامه دهخدا
اکلة. [ اَ ک َ ل َ ] (ع اِ) هم اکلة رأس ؛ عدد ایشان کم است یک کله آنها را سیر می کند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ آکل : اکلة رأس ؛ قلیل العدد. (یادداشت مؤلف ) (از متن اللغة).
-
اکلة
لغتنامه دهخدا
اکلة. [ اَ ک ِ ل َ ] (ع اِ) اکله . خارش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مرضی است که عضو از آن خورده می شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خوره باد. (مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ). خوره . (یادداشت مؤلف ). نزد پزشکان بیماریی با...
-
اکلة
لغتنامه دهخدا
اکلة. [ اَ ک ِل ْ ل َ ] (ع اِ) ج ِ اِکلیل . (اقرب الموارد) (از یادداشت مؤلف ): فیها [ فی خزاة ] مشابهة من اکلة الجزر البری . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به اکلیل شود.
-
اکلة
لغتنامه دهخدا
اکلة. [ اَ ل َ ] (ع اِ)اکله . یکبار خوردن به سیری . (منتهی الارب ) (مؤید الفضلاء) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).