کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکفا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اکفا
/'akfā/
معنی
= کفو
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
بازدارندگان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکفا
فرهنگ واژههای سره
بازدارندگان
-
اکفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اکفاء، جمعِ کُفْو] [قدیمی] 'akfā = کفو
-
اکفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اکفاء] (ادبی) 'ekfā در قافیه، آوردن حروف رَوی قریبالمخرج در قافیه که از عیوب شعر است، مانند «گ» و «ک» در کلمات «سگ» و «شک».
-
اکفا
لغتنامه دهخدا
اکفا. [ اَ ک ِف ْ فا ] (از ع ، اِ) رقیبان . (ناظم الاطباء). ج ِ کاف ّ. منعکنندگان . (از آنندراج ).
-
اکفا
لغتنامه دهخدا
اکفا. [اَ ] (از ع ، اِ) اکفاء. مردمان همتا و قرین و همسر.(ناظم الاطباء). ج ِ کفو به معنی همسران و همجنسان . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) : کار عیش و خوشی از سر گرفتند و در این حالت محمدبن مقداد بیشتر ازاقران و اکفا بندگی کرد. (تاریخ جهانگشای جوینی )....
-
جستوجو در متن
-
کفو
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ ع . کفوء ] (اِ.) نظیر، مانند. ج . اکفا.
-
همالان
واژهنامه آزاد
هَمالان-همانند،همسر-هم معنی با اکفا،اقران و همانندان است.
-
اکفاء
لغتنامه دهخدا
اکفاء. [ اَ ] (ع اِ) اکفا. ج ِکُفْو و کُفو. (از دهار) (ناظم الاطباء) : چیزها گفت و کرد [ حسنک وزیر ] که اکفاء آنرا احتمال نکنند تا به پادشاه چه رسد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 176). چندان که بدو [ گاو ] رسیدم سخن به طریق اکفاء می گفتم . (کلیله و دمنه ). ه...
-
اکفاء
لغتنامه دهخدا
اکفاء. [ اِ ] (ع مص ) اکفا. خمانیدن و کج کردن ظرف را تا آنچه در وی باشد بریزد. (از مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || میل کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مایل گردانیدن...
-
سباق
لغتنامه دهخدا
سباق . [ س ِ ] (ع مص ) پیشی کردن در دویدن . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث ). پیشی گرفتن . (دهار) (زوزنی ) : و در حلبات فرزانگی و مضمار مردانگی قصب سباق از اکفا و اقران ربوده . (جهانگشای جوینی ).هین چرا کردی شتاب اندر سباق گفت از افراطمهر و اشتیاق ....
-
صرامت
لغتنامه دهخدا
صرامت . [ ص َ م َ ] (ع اِمص ) جلادت . (تاج المصادر بیهقی ). دلیری و چالاکی . (از منتهی الارب ). دلاوری . (غیاث ). شجاعت . جلدی . || (مص ) قطع کردن . (غیاث از صراح ). بریدن . (غیاث از صراح ). || (اِمص ) بزرگی . (غیاث از مجموع اللغات ) : و این صاحب وزی...
-
ممتاز
لغتنامه دهخدا
ممتاز. [ م ُ] (ع ص ) جداشده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || برگزیده و پسندیده . منتخب شده . دارای امتیاز و برتری و بزرگواری . (از ناظم الاطباء). برتر. فاضل . افضل . راجح . ارجح . صاحب مزیت . نجیب . مفضل . دارای مزیت . فایق . ...
-
اضجاع
لغتنامه دهخدا
اضجاع . [ اِ ] (ع مص ) بر پهلو خوابانیدن کسی را بر زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پهلوی کسی را بر زمین نهادن . (از اقرب الموارد). کسی را پهلو بر زمین نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). بر پهلو خوابانیدن . || خالی ساختن جوال کسی را که پر ...
-
جبال
لغتنامه دهخدا
جبال . [ ج ِ ] (اِخ ) این کلمه بر سرزمین طبرستان اطلاق میشده است ، چنانکه ملوک آن سرزمین را ملوک جبال میگفته اند. رجوع به جبال شود. - ملوک جبال ؛ ملوک جبال همان ملوک باوند هستند که بر طبرستان حکومت میکردند. مؤلف حبیب السیر آرد: ذکر کمیت زمان سلطنت ...