کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکراه و اجبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکراه و اجبار
فرهنگ گنجواژه
بی میلی.
-
واژههای مشابه
-
إِکْرَاهَ
فرهنگ واژگان قرآن
مجبور کردن کسي به پذيرش چيزي که ازآن بدش مي آيد
-
اکراه کردن
لغتنامه دهخدا
اکراه کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کراهیت نمودن . بیمیلی نمودن . نفرت کردن : چنان ز عدل تو با هم مخالفان صافندکه داغ سینه ز مرهم نمی کند اکراه .حاجی محمدجان قدسی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
distraint
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محکوم کردن، گروکشی، توقیف اموال، اکراه و اجبار
-
طیب خاطر
واژهنامه آزاد
به (با) طیب خاطر:با خواست خود؛ به میل خود؛ بی اکراه و اجبار. (از فرهنگ عمید)
-
طیبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: طیبة] [قدیمی] tibat ۱. شوخی؛ مزاح.۲. (اسم) هرچیز خوشبو.۳. (اسم) بوی خوش.〈 به طیبت نفس: بهمیل خود؛ بی اکراه و اجبار.
-
کَرْهاً
فرهنگ واژگان قرآن
از روي اکراه - ناخواسته (کلمه کره - به فتحه کاف - به معناي مشقتي است که از خارج و به اکراه و اجبار ديگران بر آدمي تحميل شود ، ولي کلمه کره - به ضمه کاف - به معناي مشقتي است که از ناحيه خود انسان برسد .)
-
عساس
لغتنامه دهخدا
عساس . [ ع ِ ] (ع اِ) اکراه و اجبار: درّت الناقة عساساً؛ آن ماده شتر با اکراه شیر داد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || ج ِ عُس ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به عس ّ شود.- بنی عساس ؛ نام بطنی است از تازیان . (ناظم الاطباء) (از اقرب ا...
-
بزور
لغتنامه دهخدا
بزور. [ ب ِ ] (ق مرکب ) (از: ب + زور)بطور اجبار و زیردستی . جبراً. با قوت و زور. (ناظم الاطباء). به کره . زورکی . کرهاً. بکراهت . قهراً. به عنف . به اکراه . قهراً. مکرهاً. (از یادداشتهای دهخدا).
-
کَرِهَ
فرهنگ واژگان قرآن
خوشش نيامد - خوش نداشت - کراهت داشت (کلمه کره - به فتحه کاف - به معناي مشقتي است که از خارج و به اکراه و اجبار ديگران بر آدمي تحميل شود ، ولي کلمه کره - به ضمه کاف - به معناي مشقتي است که از ناحيه خود انسان برسد .)
-
کَرِهَ
فرهنگ واژگان قرآن
خوشش نيامد -خوش نداشت -کراهت داشت(کلمه کره - به فتحه کاف - به معناي مشقتي است که از خارج و به اکراه و اجبار ديگران بر آدمي تحميل شود ، ولي کلمه کره - به ضمه کاف - به معناي مشقتي است که از ناحيه خود انسان برسد .)
-
کُرْهاً
فرهنگ واژگان قرآن
با تحمل رنج وزحمت (کلمه کره - به فتحه کاف - به معناي مشقتي است که از خارج و به اکراه و اجبار ديگران بر آدمي تحميل شود ، ولي کلمه کره - به ضمه کاف - به معناي مشقتي است که از ناحيه خود انسان برسد .)
-
کَرِهْتُمُوهُ
فرهنگ واژگان قرآن
از آن خوشتان نيامد -آن را خوش نداشتيد - از ان کراهت داشتيد (کلمه کره - به فتحه کاف - به معناي مشقتي است که از خارج و به اکراه و اجبار ديگران بر آدمي تحميل شود ، ولي کلمه کره - به ضمه کاف - به معناي مشقتي است که از ناحيه خود انسان برسد .)