کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکرام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مُّکَرَّمَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
بسیار اکرام شده - بسیار گرامی و ارجمند ( در اينجا استفاده از باب تفعيل براي نشان دادن كثرت است)
-
إجلالٌ
دیکشنری عربی به فارسی
تجليل , بزرگداشت , گراميداشت , اکرام , تعظيم , تکريم
-
مکرم
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - اکرام شده ، بزرگ داشته ، احترام کرده . 2 - احسان کرده .
-
حفاوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حفاوَة] [قدیمی] ha(e)fāvat ۱. مهربانی کردن.۲. احوالپرسی و نوازش کردن.۳. مبالغه در اکرام و گرامی داشتن کسی.
-
کرمی
لغتنامه دهخدا
کرمی . [ ک ُ ما ] (ع اِمص ) ارجمندی . اکرام . (ناظم الاطباء). کرامة. (از اقرب الموارد). یقال : افعل کذا و کرمی لک ؛ یعنی می کنم این کار را جهت اکرام تو. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مرحمت
واژگان مترادف و متضاد
۱. احسان، اکرام، التفات، تفضل، رافت، شفقت، عطا، عنایت، لطف، مهربانی، نوازش ۲. مهربانی کردن، لطفداشتن
-
مکرم
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - اکرام کننده ، احترام کننده . 2 - احسان کننده .
-
حفاة
لغتنامه دهخدا
حفاة. [ ح ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حافی . برهنه پایان . || مبالغه کنندگان در اکرام . (اقرب الموارد).
-
کرامی کردن
لغتنامه دهخدا
کرامی کردن . [ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احترام نمودن . تعظیم کردن . عزیز داشتن . (ناظم الاطباء): اکرام ؛ کرامی کردن . مکرم ؛ کرامی کردن . (منتهی الارب ).
-
احترام
واژگان مترادف و متضاد
آبرو، اعتبار، اعزاز، اکرام، بزرگداشت، پاس، تجلیل، تعظیم، تکریم، توقیر، حرمت، رعایت، عز، عزت، کرنش ≠ احتقار، خوارداشت
-
ایرادالمعطوفات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) 'irād[o]alma'tufāt آن است که شاعر چند کلمه را در یک مصراع یا یک بیت به هم عطف بدهد، مانند این شعر: جمال و کمال و جلال تو باد / چو احسان و اکرام وجود تو دائم.
-
کرمان
لغتنامه دهخدا
کرمان . [ ک ُ ] (ع مص ) ارجمندی و بزرگی . (ناظم الاطباء). کرامت . (از اقرب الموارد). || یقال : افعل کذا و کرماناً لک ؛ یعنی میکنم این کار را جهت اکرام و بزرگی تو. (ناظم الاطباء).
-
گرامی کردن
لغتنامه دهخدا
گرامی کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بزرگ داشتن . سرفراز کردن . اکرام : که این نامه را نغز و نامی کندگرامی کنش را گرامی کند. نظامی .خدایا در آفاق نامی کنش بتوفیق طاعت گرامی کنش .سعدی (بوستان ).
-
نکوداشت
لغتنامه دهخدا
نکوداشت . [ ن ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) نکو داشتن . (یادداشت مؤلف ). رعایت . تفقد. اعزاز. اکرام . رجوع به نکو داشتن شود : عالمی را به نکوداشت نگه دانی داشت مال خویش از قِبَل ِ داشت نداری تو نگاه .فرخی .
-
غوری
لغتنامه دهخدا
غوری . [ ] (اِخ ) حسین بن خرمین غوری . سلطان و صاحب هرات در حدود قرن هفتم هجری بود. شیخ فخرالدین بن خطیب از شهر بامیان نزد او آمد و مورد اکرام قرار گرفت . رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 24 و 29 شود.