کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکحال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکحال
لغتنامه دهخدا
اکحال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کُحل .(یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). رجوع به کحل شود.
-
اکحال
لغتنامه دهخدا
اکحال . [ اِ ] (ع مص ) گیاه برآوردن گرفتن زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سخت گردیدن قحط: اکحل القحط. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || (اِمص )سختی قحط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
اکحیلال
لغتنامه دهخدا
اکحیلال . [ اِ ] (ع مص ) نمودار کردن زمین سبزی گیاه را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکحال شود.
-
اشیاف مرقالیا
لغتنامه دهخدا
اشیاف مرقالیا. [ اَش ْ ف ِ ؟ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محلل . گمان میکنم جالینوس مبتکر آنست ، چه آنرا درقراباذین کبیر دیدم ، و صاحب التصریف آنرا به حنین بن اسحاق نسبت داده است و من گمان نمیکنم ازآن خود حنین باشد بلکه وی آنرا ترجمه کرده است و آن برای...
-
اشیاف
لغتنامه دهخدا
اشیاف . [ اَش ْ ] (ع اِ) ج ِ شیاف . (بحر الجواهر). از ترکیبهای قدیمی است که آنرا به استاد «بقراط» نسبت دهند ولی بعقیده ٔ من این ترکیبات پیش از او هم بوده است چنانکه کتب یونانیان گواه بر این ادعاست . و برحسب آنچه معروفست اطلاق این نام اختصاص به داروها...
-
حجرالبقر
لغتنامه دهخدا
حجرالبقر. [ ح َ ج َ رُل ْ ب َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) ورس . اندرزا. گاوزن . پادزهر گاوی . گاو زهرج . خرزة البقر. سنگی است که در زهره و شیردان گاو متکون میشود و پازهر گاوی و اندرزا نامند. مایل بسیاهی با اندک براقی و سست و منقط بسیاهی و بعضی بزردی و باطن او...