کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکتنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکتنان
لغتنامه دهخدا
اکتنان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فروپوشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).- اکتنان ساختن ؛ پوشیده داشتن . فروپوشیدن : اهل تمییز در هواجز این حرقت و ظهایر این مشقت در ظل ظلیل او اکتنان ساخته اند. (از ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 12)...
-
جستوجو در متن
-
ظهائر
لغتنامه دهخدا
ظهائر. [ ظَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ ظهیرة. (منتهی الارب ). ج ِ ظهارة. (مهذب الاسماء) : اهل تمیز در هواجر این حرقت و ظهایر این مشقت در ظل ظلیل او اکتنان ساخته اند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
استکنان
لغتنامه دهخدا
استکنان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پوشیده و در پرده گردیدن . (منتهی الارب ). در پرده شدن . استتار. (زوزنی ). نهفت گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). اکتنان . پوشیده شدن . || نهفته کردن . (زوزنی ).
-
مکتن
لغتنامه دهخدا
مکتن . [ م ُ ت َن ن ] (ع ص ) فروپوشیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). پنهان گشته و پوشیده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سپیدگشته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتنان شود. || (اِ) کمینگاه جانوران درنده ....
-
پوشیده شدن
لغتنامه دهخدا
پوشیده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ملبس شدن . بتن کرده شدن . تغطی . تغشی . تستر. استتار. انتقاب . فرا گرفته شدن چیزی بچیزی . انخساف . انغمام . (تاج المصادر). اکتنان . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). تکنین . تطمس . انطماس . لیه . التطاط؛ پوشیده ...
-
پنهان شدن
لغتنامه دهخدا
پنهان شدن . [ پ َ/ پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اختفاء. اکتتام . جبوء. جباء. اختباء. انِّماس . (منتهی الارب ). مخفی شدن . پوشیده شدن . استخفاء. اجتنان . تذعلب . اکتنان . ضب ء. ضبوء. (منتهی الارب ) (صراح ). استسرار. (زوزنی ) (منتهی الارب ). اذلیلاء. (منتهی...
-
تمیز
لغتنامه دهخدا
تمیز. [ ت َ ] (از ع ، اِمص ) عقل و هوش و ادراک و دریافت و فراست و بصیرت . (ناظم الاطباء) : که ایشان را تمیز نیست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 90). وی را خرد و تمیز و بصیرت و رویت است . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 333).دختر طفل را نشاید خواست تا نیاید به حد عقل و...