کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکتفا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اکتفا
/'ektefā/
معنی
۱. کفایت کردن.
۲. بس دانستن.
۳. (ادبی) در بدیع، آن است که شاعر یک کلمه یا جمله را از آخر شعر حذف کند به طوری که به قرینۀ معنوی و دلالت کلمات پیشین، معنی کلام استنباط شود، چنانکه در این شعر: ای بر دل هرکس ز تو آزار دگر / بر خاطر هر کسی ز تو بار دگر ـ رفتی به سفر عظیم نیکو کردی / آن روز مبادا که تو یکبار دگر (عبید زاکانی). مراد شاعر آن است که مبادا یکبار دیگر از سفر برگردی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بس، بسندگی، بسنده، کفاف، کفایت
برابر فارسی
بسندگی، چیره گردی، سرنگونی، بسنده
فعل
بن گذشته: اکتفا کرد
بن حال: اکتفا کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکتفا
واژگان مترادف و متضاد
بس، بسندگی، بسنده، کفاف، کفایت
-
اکتفا
فرهنگ واژههای سره
بسندگی، چیره گردی، سرنگونی، بسنده
-
اکتفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اکتفاء] 'ektefā ۱. کفایت کردن.۲. بس دانستن.۳. (ادبی) در بدیع، آن است که شاعر یک کلمه یا جمله را از آخر شعر حذف کند به طوری که به قرینۀ معنوی و دلالت کلمات پیشین، معنی کلام استنباط شود، چنانکه در این شعر: ای بر دل هرکس ز تو آزا...
-
اکتفا
لغتنامه دهخدا
اکتفا. [ اِ ت ِ ] (از ع ، اِمص ) بسنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (یادداشت مؤلف ). بس کردن به . بسندگی . (از یادداشت مؤلف ) : چه گر خانه او را بدین سان چنین و یاخود مر او را به طبع اکتفاست . ناصرخسرو.و رجوع به اکتفاء شود. || بس . || خشنودی . (ناظم...
-
واژههای مشابه
-
اکتفا کردن
فرهنگ واژههای سره
بسنده کردن
-
اکتفا کردن
لغتنامه دهخدا
اکتفا کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بس دانستن . بسنده کردن به . قناعت کردن به . (یادداشت مؤلف ) : از دوستان توقع ما ترک دشمنی است ما قانعیم گر به همین اکتفا کنند. محسن تأثیر (ازآنندراج ).زخم دهان شکوه نمایان نمی شودمردم به قدر حاجت اگر اکتفا ...
-
اکتفا کرد به
دیکشنری فارسی به عربی
اِجْتَزَأَ بـِ ، اِحْتَسَبَ بِـ
-
جستوجو در متن
-
اِحْتَسَبَ بِـ
دیکشنری عربی به فارسی
اکتفا کرد به , بسنده کرد به , قناعت کرد به , قانع شد به
-
باطن بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی، فارسی، مقابلِ ظاهربین] [قدیمی] bātenbin آنکه به باطن کسی یا چیزی نظر کند و به ظاهر اکتفا نکند.
-
اِجْتَزَأَ بـِ
دیکشنری عربی به فارسی
اکتفا کرد به , قناعت کرد به , راضي شد به , بسنده کرد به , قانع شد به
-
بسندهکاری
واژگان مترادف و متضاد
۱. اکتفا، قناعت ۲. خشنودی، رضایت
-
اقتصار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'eqtesār ۱. کوتاه کردن.۲. به کوتاهی پرداختن.۳. اکتفا کردن.
-
طوطی وار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) بی اندیشه و بدون تعقل به آموختن یا از بر کردن مطالب اکتفا کردن .