کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اکتحال کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اکتحال کردن
لغتنامه دهخدا
اکتحال کردن . [ اِت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرمه کشیدن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
سرمه کردن
لغتنامه دهخدا
سرمه کردن . [ س ُ م َ /م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرمه کشیدن . تکحیل . اکتحال .
-
تزیق
لغتنامه دهخدا
تزیق . [ ت َزَی ْ ی ُ ] (ع مص ) سرمه کردن و آراستن زن خود را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرمه کردن در چشم و خویشتن رازینت دادن و آراستن . (ناظم الاطباء). تزین و اکتحال زن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
خشخاش مقرن
لغتنامه دهخدا
خشخاش مقرن . [ خ َ ش ِ م ُ ق َرْ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خشخاش مقرون . (یادداشت مؤلف ). گیاهی است برگش سفید و باز و مثل اره و زغب دار و گلش زرد و ثمرش شبیه بشاخ گاو و منحنی و از این جهت مقرن گفته اند و در جوف او دانه هامثل حلبه کوچکی و منبتش بی...
-
قفرالیهود
لغتنامه دهخدا
قفرالیهود. [ ق َ رُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) دو قسم است ، یکی در ساحل دریایی یافت می شود که مسمی به بحیرةالیهود است و موضعی که در قدیم کفرا میگفته اند و آن جسمی است بنفش مایل به سرخی و در او حجریت غالب است و از دریا به ساحل می آید و قسمی از زمین کنار در...
-
خبث الحدید
لغتنامه دهخدا
خبث الحدید. [ خ َ ب َ ثُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) آنچه از آهن که از کوره ٔ آهنگری بیرون افتد. افکنده ٔ آهن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از بحر الجواهر) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). ریم آهن . (از غیاث اللغا...
-
صعتر
لغتنامه دهخدا
صعتر. [ ص َ ت َ ] (اِ) سعتر است که پودینه ٔ کوهی باشد و آن را صعترالحمار نیز گویند. آشامیدن آن با شراب گزندگی جانوران را سودمند بود و معده و جگر را بغایت نافع و رائحه ٔ آن هوام را گریزاند و تخم آن در جمیع افعال قوی تر. (منتهی الارب ). و در ذیل کلمه ٔ...
-
خربق ابیض
لغتنامه دهخدا
خربق ابیض . [ خ َ ب َ ق ِ اَ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خربق ابیض یکی از انواع خربق است بمشخصات زیر: بیخ گیاهی است برگش شبیه برگ بارتنگ و از آن بزرگتر و گلش سرخ و ساقش بقدر چهار انگشت و مجوف و چون خشک شود، پوست او متقشر میشود و بیخش شبیه به پیاز و...
-
خس
لغتنامه دهخدا
خس . [ خ َس س ] (ع اِ) تره ٔ کاهو. (منتهی الارب ). کوک . کاهو. (یادداشت بخط مؤلف ). و آب کوک که او را به تازی ماءالخس گویند... اندر دهان می دارند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).خس بوددر لفظ تازی کوک و اندر شاعری کوک زن بر سوزنی گر خوش برآید لفظ خس . سوزنی ....
-
جندبادستر
لغتنامه دهخدا
جندبادستر. [ ج ُ دِ دَ ت َ ] (معرب ، اِ مرکب ) بفارسی آش بچگان و بترکی اغلان آشی نامند و آن شبیه به خصیه است و جوان آن مائی و در انهار عظیمه بیشتر یافته می شود. از سگ بسیار کوچکتر و موی او سرخ مایل بسیاهی و در خارج آب تعیش نمیکند و در دیلم او راشنگ ن...
-
حجراللبنی
لغتنامه دهخدا
حجراللبنی . [ ح َ ج َ رُل ْ ل َ ب َ نی ی ] (ع اِ مرکب ) سنگی است اغبر با اندک شفافی و چون بسایند مثل شیر میگردد. در دوم سرد و در اول خشک و قاطع نفث الدم و حیض و مفتت حصاة و جهت قرحه ٔ معده و ضماد او رادع مواد و اکتحال او جهت منع نوازل و قرحه و سلاق ن...
-
حزنبل
لغتنامه دهخدا
حزنبل . [ ح َ زَ ب ُ / ح َ زَ ب َ ] (ع اِ) بیخی است که از طرف شام و بیت المقدس آورند. (منتهی الارب ).حسین خلف گوید: سفید تیره رنگ میباشد. یک درم از آن جهت گزیدگی عقرب و مار با ماءالعسل بخورند، نافع است . (برهان قاطع چ معین ). نوعی از بهمن سپید است . ...
-
حجرالدم
لغتنامه دهخدا
حجرالدم . [ ح َ ج َ رُدْ دَ ] (ع اِ مرکب ) حجرالطور. شابانگ . شادنه . شادنج . حجر هندی . بیدوند. شاهدانج گاورسی . حجر الطور عدسیة. صاحب ذخیره گوید: حجرالدم شاهدانه ٔ عدسی را گویند. و آنرا حجرالدم نامند بجهت قطع کردن سیلان خون نه آنکه در رنگ شبیه بخون...
-
حرمل
لغتنامه دهخدا
حرمل . [ ح َ م َ ] (ع اِ) اسفند. سفند. اسپند. سپند. (بحر الجواهر). سپند سوختنی . چیزی است که سوزند دفع چشم زخم را. حمداﷲ مستوفی گوید: حرمل ؛ سپند، و دردفع چشم بد سپند سوختن مجرب است . (نزهةالقلوب ). و صاحب اختیارات گوید: ابن سمحون گوید دو نوع است سرخ...