کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اِیلاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اِیلاق
لهجه و گویش بختیاری
eylâq ییلاق.
-
واژههای مشابه
-
ایلاق
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ تر. ] (اِ.) ییلاق .
-
ایلاق
لغتنامه دهخدا
ایلاق . (اِخ ) نام شهریست از خطا و قلماق . (برهان ) (آنندراج ). دارالملک خطا و ایغورست . (برهان قاطع ذیل کلمه ٔ نهر ایلاق ). نام شهر پایتخت خطا و ایغور. (ناظم الاطباء). ناحیتی است بزرگ اندر میان کوه و صحرا نهاده و مردم بسیار و با کشت و برز و آبادان و...
-
ایلاق
لغتنامه دهخدا
ایلاق . [ اِ ] (ترکی ، اِ) در ترکی جای سرد را گویند که سلاطین بوقت گرمی آنجا روند با حشم خود و بعربی مصیف خوانند. (آنندراج ). اقامتگاه تابستانی . (ناظم الاطباء). مصیف . سردسیر. بردسیر. ییلاق . جای سرد. نشستنگاه ملوک به تابستان . (شرفنامه ). || نام در...
-
واژههای همآوا
-
ایلاق
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ تر. ] (اِ.) ییلاق .
-
ایلاغ
لغتنامه دهخدا
ایلاغ . (ع مص ) آب آشامانیدن سگ در ظرف و درآمدن سر او در آن . آب خورانیدن سگ را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آب دادن سباع و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ).
-
ایلاق
لغتنامه دهخدا
ایلاق . (اِخ ) نام شهریست از خطا و قلماق . (برهان ) (آنندراج ). دارالملک خطا و ایغورست . (برهان قاطع ذیل کلمه ٔ نهر ایلاق ). نام شهر پایتخت خطا و ایغور. (ناظم الاطباء). ناحیتی است بزرگ اندر میان کوه و صحرا نهاده و مردم بسیار و با کشت و برز و آبادان و...
-
ایلاق
لغتنامه دهخدا
ایلاق . [ اِ ] (ترکی ، اِ) در ترکی جای سرد را گویند که سلاطین بوقت گرمی آنجا روند با حشم خود و بعربی مصیف خوانند. (آنندراج ). اقامتگاه تابستانی . (ناظم الاطباء). مصیف . سردسیر. بردسیر. ییلاق . جای سرد. نشستنگاه ملوک به تابستان . (شرفنامه ). || نام در...
-
جستوجو در متن
-
ایلاقی
لغتنامه دهخدا
ایلاقی . (ص نسبی ) از مردم ایلاق . منسوب به ایلاق که ملکی است از شاش ، قریب به ترک . (غیاث ) (آنندراج ) (الانساب سمعانی ) : برون رفت از ایلاقیان سرکشی سواری شتابنده چون آتشی . نظامی .|| که از ایلاق باشد : فیروزج ایلاقی . (الجماهر بیرونی ص 170).
-
ابرلغ
لغتنامه دهخدا
ابرلغ. [ ] (اِخ ) شهرکی است به ماوراءالنهر بر حد فرغانه و ایلاق . (حدود العالم ).
-
دخکث
لغتنامه دهخدا
دخکث . [ دَ ک َ ] (اِخ ) نام قریه ای از قراء ایلاق است . (معجم البلدان ).
-
بانجباس
لغتنامه دهخدا
بانجباس . (اِخ ) شهرکی است خرم و آبادان [ به ماوراء النهر ] از ایلاق نزدیک شکاکب . (از حدود العالم ).