کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اِفراز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
slip partitioning
اِفراز لغزش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] شکلگیری گسلهای شیبلغز و امتدادلغز به موازات هم در ناحیهای با همگرایی مایل متـ . اِفراز کُرنش strain partitioning
-
partition of a set
اِفراز مجموعه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] در مورد یک مجموعۀ مفروض، گردایهای (collection) از مجموعههای مجزا که اجتماعشان برابر مجموعۀ مفروض است
-
partition of unity
اِفراز واحد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار
-
گردن افراز
فرهنگ فارسی معین
(گَ دَ. اَ) (ص فا.) 1 - متکبر، خودپسند. 2 - گردنکش ، عاصی . 3 - نیرومند، قوی .
-
افراز رخ
لغتنامه دهخدا
افراز رخ . [ اَ زِ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ). جانب بالای روی را گویند که افراز و فراز بمعنی بالا و رخ بمعنی روی است . در بعضی نسخه ها روی و صورت گرد را گویند. کذا فی المجمع. (از فرهنگ شعوری ). قسمت برآمده تر از گونه . (ناظم الاطباء).
-
افراز کردن
لغتنامه دهخدا
افراز کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قسمت کردن . (یادداشت مؤلف ). تقسیم کردن ملک مشاع . و رجوع به افراز شود.
-
واژههای همآوا
-
افراز
فرهنگ نامها
(تلفظ: afrāz) بلندی ، فراز ، بالا و فراز ؛ افراشتن و افروختن .
-
افراز
واژگان مترادف و متضاد
تفکیک، جداسازی
-
افراز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ افراختن و افراشتن) 'afrāz ۱. = افراشتن۲. افراخته (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سرافراز، گردنافراز.۳. (اسم) [مقابلِ نشیب] [قدیمی] فراز؛ بالا.
-
افراز
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] (اِ.)1 - بلندی ، فراز. 2 - کرسی ، منبر.
-
افراز
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .)جدا کردن ، بیرون دادن .
-
افراض
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) جیره و مقرری به کسی دادن . 2 - (مص ل .) واجب شدن زکات بر مال . 3 - جدا کردن چیزی برای کسی .
-
افراز
لغتنامه دهخدا
افراز. [ اَ ] (اِ) بلندی . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی بالا باشد. (فرهنگ اسدی ). بلندی . (آنندراج ) (هفت قلزم ). بلندی و قله . (ناظم الاطباء). بمعنی بالا و فراز مقابل نشیب . (از شعوری ) : از افراز چون کژ بگردد سپهرنه تندی بکار آید از این نه مه...
-
افراز
لغتنامه دهخدا
افراز. [ اِ ] (ع مص ) جدا کردن چیزی . (آنندراج ). جدا کردن و تمیز دادن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دست دادن شکار به انداختن . || قادر گردانیدن جهت نزدیکی وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- افراز کردن ؛ تقسیم کردن ملک مشاع...
-
افراض
لغتنامه دهخدا
افراض . [ اِ ] (ع مص ) عطا دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). || فریضه گردانیدن جهت کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بحد نصاب رسیدن ستور در عدد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بحد نصاب رسیدن مال و مواشی...