کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اِفراز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
partition 1
اِفراز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] اِفراز به سه صورت است: افراز بازه، افراز عدد و افراز مجموعه
-
واژههای مشابه
-
افراز
فرهنگ نامها
(تلفظ: afrāz) بلندی ، فراز ، بالا و فراز ؛ افراشتن و افروختن .
-
افراز
واژگان مترادف و متضاد
تفکیک، جداسازی
-
افراز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ افراختن و افراشتن) 'afrāz ۱. = افراشتن۲. افراخته (در ترکیب با کلمۀ دیگر): سرافراز، گردنافراز.۳. (اسم) [مقابلِ نشیب] [قدیمی] فراز؛ بالا.
-
rise, pitch1
افراز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[معماری و شهرسازی] فاصلۀ عمودی خط پاکار تا بالاترین نقطۀ کمان زیرین قوس یا چَفته
-
افراز
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] (اِ.)1 - بلندی ، فراز. 2 - کرسی ، منبر.
-
افراز
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .)جدا کردن ، بیرون دادن .
-
افراز
لغتنامه دهخدا
افراز. [ اَ ] (اِ) بلندی . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی بالا باشد. (فرهنگ اسدی ). بلندی . (آنندراج ) (هفت قلزم ). بلندی و قله . (ناظم الاطباء). بمعنی بالا و فراز مقابل نشیب . (از شعوری ) : از افراز چون کژ بگردد سپهرنه تندی بکار آید از این نه مه...
-
افراز
لغتنامه دهخدا
افراز. [ اِ ] (ع مص ) جدا کردن چیزی . (آنندراج ). جدا کردن و تمیز دادن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دست دادن شکار به انداختن . || قادر گردانیدن جهت نزدیکی وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- افراز کردن ؛ تقسیم کردن ملک مشاع...
-
افراز
دیکشنری عربی به فارسی
تراوش , ترشح , دفع , پنهان سازي , اختفا
-
کمان افراز
لغتنامه دهخدا
کمان افراز. [ ک َ اَ ] (نف مرکب ) آنکه کمان افرازد. آنکه کمان را به قصد تیراندازی بدست گیرد. برافرازنده وبر دست گیرنده ٔ کمان به قصد تیراندازی : بس کمان افراز و تیرانداز کاندر پیش تورخنه در خارا کند تیر کمان صد منی . امیرمعزی (از آنندراج ذیل کمان صد ...
-
گردن افراز
لغتنامه دهخدا
گردن افراز. [ گ َ دَ اَ ] (نف مرکب ) متکبر. خودپسند : بازی کن و چابک و طرب سازمالیده سرین و گردن افراز. نظامی . || گردنکش : در این سودا که با شمشیر تیز است صلاح گردن افرازان گریز است . نظامی . || سربلند. نیرومند. قوی : شبان آنچنان گردن افراز گشت که آ...
-
partition of an interval
اِفراز بازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] در مورد یک بازۀ بسته مفروض، گردایهای (collection) متناهی از زیربازههای بستۀ بازۀ مفروض که تنها در نقاط انتهایی خود با هم اشتراک دارند و اجتماعشان بازۀ مفروض است
-
partition of a number
اِفراز عدد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] در مورد یک عدد صحیح مفروض، گردایهای (collection) از عددهای صحیح مثبت که مجموعشان برابر با آن عدد است