کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اِشکالزدا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اشکال
لغتنامه دهخدا
اشکال . [ اِ ] (ع مص ) دشواری . (غیاث ) (آنندراج ). مشکل شدن . (مؤیدالفضلا). دشواری و سختی و عدم سهولت . (ناظم الاطباء). دشواری و سختی : در کار من اشکالی پیدا شد. (از فرهنگ نظام ). گورخری بگرفتند بکمند بداشتند به اشکالها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 513)....
-
اشکال
دیکشنری فارسی به عربی
بق , ثرثرة , صعوبة , ضعف , عائق , قسوة
-
deflocculant
لختهزدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] مادهای که کلوخههای دوغاب را میپراکند تا تعلیقهای کلوئیدی یا نزدیک به کلوئیدی ایجاد شود و دوغاب را روانتر سازد متـ . روانساز
-
virus remover
ویروسزدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] نرمافزاری که کار از بین بردن یا از کار انداختن ویروسها را بر عهده دارد
-
defoamer
کفزدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی محیطزیست و انرژی] مادهای با کشش سطحی اندک و کمسازگار با کف که برای واپایش و جلوگیری از ایجاد انواع کف یا از بین بردن آنها به کار میرود
-
زنگ زدا
لغتنامه دهخدا
زنگ زدا. [ زَ زَ / زِ / زُ ] (نف مرکب ) زنگ زداینده . هر چیز که زنگ را بر طرف کند و جلا دهد. که زنگ از آهن و جز آن زداید : هم فراغ است کز آیینه ٔ جان صیقل زنگ زدایست مرا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 813).رجوع به زنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
اندوه زدا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹اندهزدا› 'anduhzodā آنکه یا آنچه غمواندوه را زایل سازد؛ غمزدا.
-
هوش زدا
لغتنامه دهخدا
هوش زدا. [ زَ / زِ / زُ ] (نف مرکب ) زداینده ٔ هوش . رجوع به هوش زدای شود.
-
spasmolytic
تنجشزدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ویژگی آنچه مانع از تنجش/گرفت، بهخصوص تنجش/ گرفت عضلات صاف شود
-
defroster
برفکزدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] عاملی که باعث ذوب شدن برفکهای تشکیلشده بر روی قسمت سردکنندۀ یخزنها میشود
-
صمغزدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ← مادۀ صمغزدا
-
آینه زدا
لغتنامه دهخدا
آینه زدا. [ ی ِ ن َ / ن ِ زَ / زِ / زُ ] آینه زدای . صیقل . (زمخشری ). صاقل . روشنگر. پرداخت کننده ٔ آینه . آینه افروز. صقّال . آنکه آینه روشن کند.
-
آیینه زدا
لغتنامه دهخدا
آیینه زدا. [ ن َ / ن ِ زَ / زِ / زُ ] آیینه زدای . آینه افروز. صیقل . صاقل . صقّال . آنکه آینه روشن کند. روشنگر.
-
زدا کردن
لغتنامه دهخدا
زدا کردن . [ زِ / زُ / زَ ک َ دَ] (مص مرکب ) صیقل کردن و جلا دادن . (ناظم الاطباء).
-
طاقت زدا
لغتنامه دهخدا
طاقت زدا. [ ق َ زَ / زِ زُ ] (نف مرکب ) که طاقت و شکیب ببرد. که تاب و توان بزداید.