کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اِجْتِماعٌ مُغْلَقٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اِجْتِماعٌ مُغْلَقٌ
معنی
جلسه بسته , اجلاس در پشت درهاي بسته , جلسه غير علني , جلسه سرّي , نشست محرمانه
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اِجْتِماعٌ مُغْلَقٌ
دیکشنری عربی به فارسی
جلسه بسته , اجلاس در پشت درهاي بسته , جلسه غير علني , جلسه سرّي , نشست محرمانه
-
واژههای مشابه
-
اجتماع
واژگان مترادف و متضاد
۱. جامعه ۲. ازدحام، تجمع، گردهمایی ۳. دسته، گروه ۴. محاق، ≠ تفرق، تفرقه
-
اجتماع
فرهنگ واژههای سره
انجمن، هازمان، همایش، گرد آمدن
-
اجتماع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ejtemā' ١. دور هم گرد آمدن؛ به هم پیوستن؛ جمع شدن.۲. (اسم) = جامعه۳. (اسم) گروهی از مردم که در یک جا جمع شده باشند.
-
community
اجتماع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] مجموعهای منسجم از افراد برخوردار از روابط نزدیک و مناسبات اجتماعی برپایۀ شماری از مشترکات، بهویژه حس تعلق به هویتی مشترک
-
اجتماع
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گرد هم آمدن ، جمع شدن . 2 - مقارنة ماه و آفتاب ، زمانی که ماه و آفتاب در یک برج و یک درجه و یک دقیقه جمع شوند.
-
اجتماع
لغتنامه دهخدا
اجتماع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اجدماع . (منتهی الارب ). گرد آمدن . تجمع. اجماع . فاهم آمدن . (زوزنی ). تألف . ائتلاف . احتفال . انجمن شدن . فراهم آمدن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ) : چون فیروزان بن الحسن خبر اجتماع و اتفاق ایشان بشنید از جرجان روی بمح...
-
اجتماع
دیکشنری عربی به فارسی
جلسه , نشست , انجمن , ملا قات , ميتينگ , اجتماع , تلا قي , همايش , صف ارايي کردن , دوباره جمع اوري کردن , دوباره بکار انداختن , نيروي تازه دادن به , گرد امدن , سرو صورت تازه گرفتن , پشتيباني کردن , تقويت کردن , بالا بردن قيمت
-
اِجْتِماعُ
دیکشنری عربی به فارسی
جلسه , نشست , همايش , گردهمايي , اجلاسيه , اجلاس , کنفرانس , سمينار , اجتماع , تجمع , ميتينگ
-
اجتماع
دیکشنری فارسی به عربی
اجتماع , اعصار , بيئة , تجمع , جالية , حشد , مجتمع , مجموعة ، اِجْتِماعُ
-
community control
نظارت اجتماع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] نظارتی که اجتماع و افراد آن در قالب سازوکارهای ساختاری بهصورت خودآگاه یا ناخودآگاه بر خود اعمال میکنند
-
community action
کنش اجتماع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] کنش هدفمند اجتماع برای احقاق حقوق یا مقابله با تهدیدهایی که علیه آن صورت میگیرد
-
moral community
اجتماع اخلاقی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] اجتماعی که براساس دو مولفۀ یکپارچگی اجتماعی و یکپارچگی اخلاقی شکل میگیرد، مانند یک فرقۀ مذهبی یا یک واحد نظامی در دوران معاصر
-
community studies
اجتماعپژوهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] مطالعاتی که محور آن شناخت و تحلیل مسائل و روابط درونی یک اجتماع یا چگونگی تعامل آن با دیگر اجتماعهاست