کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اُلاّر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اُلاّر
لهجه و گویش بختیاری
ollâr دوغاب آرد (مخلوطى از آرد و آب کهپوست گاو یا بز را به مدت دو تا سه هفتهبراى دباغى در آن اندازند تا بگندد).
-
واژههای مشابه
-
بو اُلاّر
لهجه و گویش بختیاری
bu ollâr بوى اُلاّر، بوى تعفّن و گندیدگى ollâr .
-
آلار،آلا
لهجه و گویش تهرانی
شیطنت و خرابکاری ،شر به پا کردن/هوشیار کردن.:آلار ساختن،()درست کردن،()به پا کردن.آلا دادن=هشدار دادن
-
جستوجو در متن
-
alar
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آلار
-
محوی
لغتنامه دهخدا
محوی . [ م ُ ح َوْ وا ] (ع ص ، اِ) خانه های مردم بر یکجا از خرگاه و جز آن . (منتهی الار ب ) (آنندراج ). چادرهای پیوسته و متصل بهم . (ناظم الاطباء).
-
روع
لغتنامه دهخدا
روع . [ رَ ] (ع مص ) بشگفت آوردن کسی را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). || خوش آمدن . (دهار). از چیزی خوش آمدن . (از المصادر زوزنی ). || فایده دادن : راع فی یدی کذا؛ یعنی فایده داد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن یوسف بن شبل . برادر وی ابوعلی الحسین بن عبداﷲ معروف به ابن الشبل بغدادی حکیم و فیلسوف و متکلم و فاضل و ادیب بود واو مرثیه ٔ ذیل را در مرگ برادر خود احمد گفته است :غایة الحزن والسرور انقضاءما لحی من بعد میت بقاءلا ل...
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن مهذب بن ابی الملیح مماتی (544 - 606 هَ .ق .). یکی از رؤسای اعیان و نویسندگان بزرگ منزلت و ادباء بارع است . وی عهده دار اعمال دولت و ریاست دیوان گردید. دارای خاطری وقاد و تیز بود. او را در ادب تصانیف است . وفات اسعد در هجد...