کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اُسّاْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اُسّاْ
لهجه و گویش گنابادی
ossa در گویش گنابادی یعنی استاد ، ماهر ، ورزیده ، کاربَلَد ، راه بلد ، صاحب فَن
-
واژههای مشابه
-
آسا
فرهنگ نامها
(تلفظ: āsā) آسودن ؛ آسایش دهنده ، وقار ، ثبات ، آراینده ؛ (در قدیم) شکل و شمایل .
-
آسا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'āsā ۱. خمیازه؛ دهاندره: ◻︎ چنان نمود به ما دوش ماه نو دیدار / چو ماه من که کند گاه خواب خوش آسا (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۴).۲. زیب؛ زینت؛ زیور؛ آرایش: ◻︎ به انواع نفایس خویشتن را / بهسان نوعروسی کرده آسا (عسجدی: ۲۱).۳. وقار؛ ...
-
آسا
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) 'āsā مثل؛ مانند؛ شبیه؛ نظیر (در ترکیب با کلمۀ دیگر): برقآسا، تگرگآسا، شیرآسا، گرگآسا.
-
آسا
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آسودن) ‹آسای› 'āsā ۱. = آسودن۲. آسایشدهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تنآسا، جانآسا، دلآسا، روانآسا، کمآسا.
-
آسا
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) خمیازه ، دهان دره .
-
آسا
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - زیب ، زینت . 2 - وقار، تمکین . 3 - طرز، روش . 4 - پسوندی است که شباهت را می رساند مانند: رعدآسا.
-
آسا
لغتنامه دهخدا
آسا. (اِ) گشاده شدن طبیعی دهان آدمی است بصورتی خاص از غلبه ٔ خواب یا ملال و یا شراب زدگی و یا پاره ای بیماریها. پاسک . باسک . دهان دره .دهن دره . دهن در. خمیازه . بیاستو. هاک . خامیازه . فاژ.فاژه . خامیاز. ثوباء. تثاوُب . آهنیابه : چنان نمود بما دوش ...
-
آسا
لغتنامه دهخدا
آسا. (پسوند) اَسا. ادات تشبیه است . مثل . مانند. گون . گونه . شبه . وار. سان . سا. نظیر. شکل . صفت : آسمان آسا. بحرآسا. پادشاه آسا. پیل آسا. ترک آسا. خاقانی آسا. خورآسا. دلیرآسا. دودآسا. راهب آسا. رعدآسا. زمین آسا. ساسیاآسا. شیرآسا. عندلیب آسا. فلک آ...
-
آسا
لغتنامه دهخدا
آسا. (نف مرخم ) مخفف آسای . آسایش دهنده . آسایش گیرنده :تن آسا. جان آسا. دل آسا. روان آسا. کم آسا : کم آسا و دمساز و هنجارجوی سبکیاب و آسان رو و تیزپوی . اسدی .|| آراینده یا آسایش دهنده : در گه کین معرکه آرای رزم در دم عیش انجمن آسای بزم . کاتبی .
-
اسا
لغتنامه دهخدا
اسا. [ ] (اِخ ) ابن ابنا (یا ابیا) از احفاد سلیمان . او چهل ویک سال پیغمبری داشت . رجوع به فهرست مجمل التواریخ و القصص شود. خوندمیر نیزگوید: ابنا در میان بنی اسرائیل لوای ریاست افراشته در میان سبط ابن یامین و یهود مدت سه سال به ریاست گذرانید و این اب...
-
اسا
لغتنامه دهخدا
اسا. [ اَ ] (اِ) خمیازه و دهان دره باشد و آن بسبب خواب یا خمار یا کاهلی بهم رسد. (برهان ). آنکه دهن از هم باز شود بجمع فضلات در اجزاء یا از غلبه ٔ خواب . (مؤید الفضلاء). گشاده شدن دهان باشد بسبب خواب یا خمار و کاهلی . خامیازه . پاسک . باسک . تثاوب ....
-
اسا
لغتنامه دهخدا
اسا. [ اَ ] (اِخ ) یکی از قلاع حصینه ٔ هند که آنرا یمین الدوله محمودبن سبکتکین بسال 407 هَ . ق . بگشود وصاحب آن جندپال نام داشت چون محمود بقلعه درآمد و بفرمود تا آنرا خراب کردند. (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).
-
اسا
لغتنامه دهخدا
اسا. [ اَ ] (ع اِ) اندوه . (منتهی الارب ). حزن .