کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اُجاق کور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اُجاق کور
لهجه و گویش تهرانی
نازا،عقیم
-
واژههای مشابه
-
اجاق
واژگان مترادف و متضاد
۱. آتشگاه، تنور، دم، منقل ۲. آل، خاندان، دوده، دودمان
-
اجاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹اجاغ› 'ojāq ۱. وسیلهای برای پختن غذا که ظرف غذا را روی آن میگذارند.۲. [مجاز] خاندان؛ دودمان.۳. [قدیمی، مجاز] مرشد؛ پیر.۴. [قدیمی، مجاز] صاحب کشف و کرامات.
-
hearth
اجاق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] پدیداری که از آن برای افروختن و نگهداری آتش برای تولید گرما و پختوپز استفاده میشد
-
اجاق
فرهنگ فارسی معین
(اُ) [ تر. ] ( اِ.) 1 - دیگدان ، آتشدان . 2 - دودمان ، خاندان . 3 - صاحب کرامات و کشف . ؛ ~گاز نوعی اجاق که سوخت آن گاز متان است . ؛ ~برقی نوعی اجاق که با نیروی برق گرما تولید می کند و مثل اجاق گاز برای پختن غذا و جز آن به کار می آید.
-
اجاق
لغتنامه دهخدا
اجاق .[ اُ ] (ترکی ، اِ) اجاغ . دیگدان . دیگ پایه . آتشدان . || دودمان . خاندان . آل . دوده : با اُجاق شاه مردان هرکه خصمی میکندخانه اش را روشنی از خانه روشن کردنست . واله هروی . || دهانه ٔ مبرز. نشیمن مستراح . || چهارپایه ای چوبین که ناوه ٔ گِل کشان...
-
اجاق
دیکشنری فارسی به عربی
فرن , موقد
-
اجاق
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kolak / oǰâq طاری: boxâri طامه ای: kelak طرقی: kelak / öǰâq کشه ای: kelak نطنزی: kalak
-
عبداﷲآباد اجاق
لغتنامه دهخدا
عبداﷲآباد اجاق . [ ع َ دُل ْ لا دِ اُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران . واقع در 18هزارگزی جنوب ری و 5هزارگزی خاور راه قم به تهران . ناحیه ای است جلگه ای هوای آن معتدل است . 151 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آن ...
-
heating mantle
اجاق سبدی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] وسیلهای مناسب برای گرم کردن واپاییدۀ ظرفهای واکنش، شامل المنت (element) گرمکنندهای که با پارچۀ بافتهشده از الیاف شیشه پوشانده شده است
-
اجاق زاده
فرهنگ فارسی معین
( ~. دِ یا دَ) [ تر - فا. ] (ص مر.) نجیب ، شریف .
-
دهنه اجاق
لغتنامه دهخدا
دهنه اجاق . [ دَه ْ ن ِ اُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بام بخش صفی آبادشهرستان سبزوار. واقع در 36هزارگزی شمال باختری صفی آباد با 1005 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود. راه آن اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
شاه اجاق
لغتنامه دهخدا
شاه اجاق . [ اُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. دارای 193 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
سکوی اجاق
دیکشنری فارسی به عربی
موقد