کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اَکِّه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اکه
لغتنامه دهخدا
اکه . [ اَ ک َ / ک ِ ] (پسوند) برای تحقیر است : زنکه . مردکه . درکه (محقر دره ، نام قریه ای بشمال غربی تهران ). گندمکه ، یعنی گندم خرد (ذرت و بلال ). (یادداشت مؤلف ).
-
اکه
لغتنامه دهخدا
اکه . [ اَک ْ ک ِ ] (صوت )در تداول عوام ، علامت تعجب . سبحان اﷲ. اﷲ اکبر. علامت تعجب از بدی چیزی یا بسیاری آن . (یادداشت مؤلف ).
-
اکح
لغتنامه دهخدا
اکح . [ اِک ِ ] (اِ) خلاب باشد یعنی لای سیاه . (لغت فرس اسدی نسخه کتابخانه ٔ مدرسه ٔ سپهسالار). اما این ضبط حتماً غلط است و آکج اصل آن است به معنی قلاب یعنی آهن سرکج . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به اکحج و اکج و آکج شود.
-
عکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عکَّة] (زیستشناسی) [قدیمی] 'akke = عقعق
-
اکه
واژهنامه آزاد
(پارسی دری؛ استان بدخشاناکه در افغانستان، بخشی از ایران) برادر بزرگ، یا کسی که در سن و سال از شما برزگتر باشد.
-
اکه
واژهنامه آزاد
(پارسی دری، بدخشی؛ استان بدخشان در افغانستان امروز) برادر بزرگ، یا کسی که به سن و سال از شما برزگتر باشد.
-
جستوجو در متن
-
Eck
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اکه
-
Johann Maier Eck
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یوهان مایر اکه
-
eke
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اکه، افزودن، جمع کردن، همچنین
-
اناکا
لغتنامه دهخدا
اناکا. [ اَ ] (از ترکی ، اِ) اناکه . اکه . دایه . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
اناکه
لغتنامه دهخدا
اناکه . [ اَ ک َ ] (از ترکی ، اِ) دایه . (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به اناکا و اکه شود.
-
جاودان کبیر
لغتنامه دهخدا
جاودان کبیر. [ وِ ن ِ ک َ ] (اِخ ) جاودان نامه سومین اثر فضل اﷲ حروفی است و از کتب مقدسه ٔ حروفیه بشمار است . رجوع به حروفیه در همین لغت نامه شود. در این کتاب که بلهجه ٔ استرآبادی است لغات محلی بسیار موجود است که برخی از آنها در ذیل ذکر میگردد: آمی ب...
-
دیر
لغتنامه دهخدا
دیر. [ دَ / دِ ] (ع اِ) خانه ای که راهبان در آن عبادت کنند و غالباً از شهرهای بزرگ بدور است و در بیابانها و قله های کوهها برپا گردد و هر گاه در شهر بنا گردید آن را کنیسه (کلیسا) یا بیعة گویند و بعضی میان این دو فرق گذارند که کنیسه از آن یهود است و بی...