کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اَلَک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اَلَک
لهجه و گویش بختیاری
alak غربالى کوچک با سوراخهاى بسیار ریزبراى بیختن آرد یا چیزهاى دیگر. نیز qalvir .
-
اَلَک
لهجه و گویش تهرانی
غربال ریز/ دربازی الک دولک: چوب کوچک
-
واژههای مشابه
-
الک
واژگان مترادف و متضاد
آردبیز، صافی، غربال، غربیل
-
الک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'alak ۱. وسیلهای گرد و دیوارهدار، با سوراخهای ریز که برای جدا کردن ناخالصی گَردها و حبوبات به کار می رود؛ آردبیز؛ موبیز.۲. چوب بلند بازی الکدولک.
-
آلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹والک، دوالک، آله› (زیستشناسی) 'ālak = والک
-
الک
فرهنگ فارسی معین
(اَ لَ) (اِ.) غربال .
-
آلک
لغتنامه دهخدا
آلک . [ ل َ ] (اِ) آله . اُشنه . (ریاض الادویه ). دوالک . (ریاض الادویه ) (بحرالجواهر). || سنبل الطیب .
-
الک
لغتنامه دهخدا
الک . [ ؟ل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بلوک فامور در مغرب شیراز. رجوع به فارسنامه ٔ ناصری جزء دوم ص 227 شود.
-
الک
لغتنامه دهخدا
الک . [ اَ ] (ع مص ) خاییدن لگام را. (مصادر زوزنی ). لگام خاییدن [ اسب ] . (تاج المصادر بیهقی ). خاییدن اسب لگام را. لغتی است در علک . (از ذیل اقرب الموارد). || فرستادن پیغام . (مصادر زوزنی ). رسانیدن رسالت و پیغام . (از اقرب الموارد).
-
الک
لغتنامه دهخدا
الک . [ اَ ل ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج که در 9000 گزی باختر کامیاران و 9000 گزی باختر شوسه ٔ کرمانشاه به سنندج قرار دارد. دامنه و سردسیر است . سکنه ٔ آن 417 تن هستند که مذهب تسنن دارند و به کردی و فارسی سخن میگوین...
-
الک
لغتنامه دهخدا
الک . [ اَ ل َ ] (اِ) موبیز، مأخوذ از ترکی است . (ناظم الاطباء). تنگ بیز. پرویزن . آردبیز. (در تداول اهالی خراسان ماشو گویند). مانند غربال است ولی سوراخهای الک کوچکتر است . رجوع به غربال و پرویزن و آردبیز شود.- الک اِستَنبُلی در تداول عامه ، الکی که...
-
الک
لغتنامه دهخدا
الک . [ اَل ِ ] (اِ) بمعنی بیجاده است یعنی خرده ٔ جواهر. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 138 ب از شرفنامه ٔ منیری ) . قسمی سنگ قیمتی . (از ناظم الاطباء). || (ص ) بیچاره . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء). بیچاره و ناامید و بینوا. (ناظم الاطباء) (استینگاس ). ظ...
-
الک
دیکشنری فارسی به عربی
تدقيق , قيثارة , منخل
-
الک
لهجه و گویش تهرانی
مرد