کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اَلَقْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
علق
لغتنامه دهخدا
علق . [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گروه بسیار. || مرگ ها. || کارها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ج ِ عُلقة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
علق
لغتنامه دهخدا
علق . [ ع ُ ل ُ ] (ع اِ) مرگ ها. || کارها. || گروه بسیار. (از اقرب الموارد).
-
علق
واژگان مترادف و متضاد
۱. خون ۲. زالو، لو
-
الغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی] [قدیمی] 'oloq بزرگ؛ والامقام؛ بزرگوار: ◻︎ مؤمن و ترسا جهود و گبر و مغ / جمله را رو سوی آن سلطان الغ (مولوی: ۹۴۰).
-
آلغ
فرهنگ فارسی معین
(لُ) ( اِ.) نک آله .
-
الغ
فرهنگ فارسی معین
(اُ لُ) [ تر - مغ . ] (ص .) بزرگ ، مهتر.
-
علق
فرهنگ فارسی معین
(عِ لْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هر چیز گران بها. 2 - جامة نفیس .
-
علق
فرهنگ فارسی معین
(عَ لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خون ، خون بسته شده . 2 - مقداری گِل که به دست بچسبد. 3 - زالو.
-
الغ
لغتنامه دهخدا
الغ. [ اَ ل ِ ] (ص ) نامرد و مخنث و حیز. (هفت قلزم ) (از برهان قاطع). غَر. نامرد. (شرفنامه ٔ منیری ).
-
الغ
لغتنامه دهخدا
الغ. [ اِ ] (اِ) نلک . یا الج است که در تداول مردم گناباد نوعی از گوجه ٔ پیوندناشده است . در تداول مردم آذربایجان اَلچَه . گوجه را گویند مطلقاً.
-
الغ
لغتنامه دهخدا
الغ. [ اُ ل ُ ] (ترکی ، ص ) بزرگ . مقابل کوچک . (هفت قلزم ) (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان قاطع). کلان و بزرگ ، و این لفظ ترکی است . (غیاث اللغات ) : پس ایاز مهرافزا برجهیدپیش تخت آن الغ سلطان دوید. مولوی .مؤمن و ترسا، جهود و گبر و مغجمله را رو سوی آن سل...
-
الق
لغتنامه دهخدا
الق . [ اَ ] (ع مص ) درخشیدن برق و نباریدن ، و اَلاّق نعت آنست . (آنندراج ). لمعان و اضأت برق . تَاءَلﱡق . (ازاقرب الموارد). || زبان آور شدن در دروغ . (تاج المصادر بیهقی ). دروغ گفتن . کذب . (اقرب الموارد) (المنجد). || دیوانه شدن . (آنندراج ). جنون ...
-
الق
لغتنامه دهخدا
الق . [ اِ ] (ع اِ) گرگ نر. ذئب . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مؤنث آن اِلقَة و جمع اِلَق است ، و ببوزینه ٔ ماده نیز القة گویند ولی نر آن را الق نگویند بلکه قرد و رُبّاح خوانند. (اقرب الموارد). || (ص ) بدخو. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ج ، اِلَق...
-
الق
لغتنامه دهخدا
الق . [ اِ ل َ ] (ع اِ) ج ِ اِلق و اِلقَة. رجوع به الق و القة در این لغت نامه شود.
-
الق
لغتنامه دهخدا
الق . [ اِل ْ ل َ ] (ع ص ) درخشنده . (آنندراج ). برق درخشنده و روشن شونده . (اقرب الموارد).