کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اَخِسْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آرسس
فرهنگ نامها
(تلفظ: ārses) (در اعلام) نام پادشاه ایران و پسر اردشیر سوم (اخس) که به دست باگواس خواجه کشته شد.
-
اخوس
لغتنامه دهخدا
اخوس . [ اُ ] (اِخ ) بیرونی در آثارالباقیة در جدول ملوک کلدانی این نام را آورده است و این صورت لقب اردشیر (ارتاگزرسس ) سیم است . رجوع به اُخُس شود.
-
پروشات
لغتنامه دهخدا
پروشات . [پ ُ ] (اِخ ) نام دختر اردشیر سوم (اُخس ) هخامنشی و آتس سا. او زن اسکندر شد .
-
امکان اشرف
لغتنامه دهخدا
امکان اشرف . [ اِن ِ اَ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شیخ اشراق گوید: هرگاه موجود اخسی یافت شود بضرورت و التزام عقلی بایستی ممکن اشرف قبل از آن موجود شده باشد و بعبارت دیگر وجود ممکن اخس ، کاشف از وجود قبلی ممکن اشرف است زیرا در نظام وجود هر مرتبت ماد...
-
امکان اشرف
لغتنامه دهخدا
امکان اشرف . [ اِ ن ِ اَ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (قاعده ٔ...) حکماء به استناد قاعده ٔ امکان اشرف بسیاری از مسائل مربوط بفلسفه را حل و وجود بسیاری از وسائط را اثبات کرده اند مفاد قاعده ٔ امکان اشرف آن است که هرگاه موجود ممکن اخس تحصل و وجود یافته...
-
داریوش
فرهنگ نامها
(تلفظ: dāruš) (= دارا ، دارای ، داراب) به معنی دارندهی نیکی ؛ (در اعلام) نام چند تن از شاهنشاهان هخامنشی. ]داریوش اول یا داریوش بزرگ پسر ویشتاسب ؛ داریوش دوم (اخس) پسر اردشیر اول ؛ داریوش سوم ، نوادهی داریوش دوم[.
-
آریاسپ
فرهنگ نامها
(تلفظ: āriyāsp) دارندهی اسب ؛ (در اعلام) نام یکی از سرداران کوروش ؛ (در اعلام) نام یکی از پسران اردشیر (1ـ داریوش که بزرگتر از همه بود 2ـ اریاسپ ]آریاسپ[ 3ـ اُخُس 4ـ ارسام) که نام آنها در تاریخ باقی مانده است .
-
ارته کام
لغتنامه دهخدا
ارته کام . [ اَ ت َ ] (اِخ ) ارته کاما. دختر ارته باذ (معاصر اُخُس و داریوش سوم ). وی بقول آرّیان زن بطلمیوس ساموفیلاکس شد. (ایران باستان ص 1883 و 2018 و 2019).
-
باگواس
لغتنامه دهخدا
باگواس . [ گ ُ ] (اِخ ) نام خواجه ٔ دربار اردشیر دوم . پس از مرگ اردشیر پسر او اخس به سلطنت رسید و چون شروع به تسخیر مصر کرد (344 ق . م .) این خواجه سمت معاونت من تور فرمانده ٔ یونانیان سپاه اخس (اردشیر سوم ) یافت . مردی فعال و جسور و در نزد شاه مقرب...
-
پروشات
فرهنگ نامها
(تلفظ: porušāt) [= پروشاتو ، در پارسی باستان puršātu به معنی پُرشاد ، در یونانی prysates] (در اعلام) ملکهی ایران ، زن داریوش دوم و دختر اردشیر اول هخامنشی (درازدست) از زنِ بابلی او به نام آندیا /āndiā/ یا آندریا/āndriā/ ؛ (در اعلام) دختر اردشیر سوم ...
-
هارپات
لغتنامه دهخدا
هارپات . (اِخ ) نام پسر «تیری باذ» که به تحریک «اخس » (پسر اردشیر) به کشتن «آرسان » همت گماشت . «آرسان » پسر دیگر اردشیر بود که از یک زن غیرعقدی به دنیا آمده بود و شاه وی را بسیار دوست میداشت . سرانجام آرسان به قتل رسید و پس از آن اردشیر، که بسیار پی...
-
پروتاگوراس
لغتنامه دهخدا
پروتاگوراس . [ پْرُ / پ ِ رُ گ ُ ] (اِخ ) نام پادشاه سالامین در عصر اردشیر سوم ، اخس . او هنگام فرونشانیدن شورش فینیقیه و قبرس (351 ق .م .) به پادشاه ایران تسلیم شد و شاه او را به پادشاهی ابقاء کرد (350 ق .م .) و با آسودگی عمر خود را بسر برد.
-
اصحاب اصنام
لغتنامه دهخدا
اصحاب اصنام . [ اَ ب ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سهروردی آرد: اگر ترتیبات حجمی در افلاک صادر از اعلاهای مترتب می بود همانا مریخ براطلاق از خورشید و هم از زهره اشرف بشمار میرفت ، ولی مطلب چنین نیست بلکه برخی از آنها از لحاظ ستاره بودن بزرگتر و برخ...
-
دی نن
لغتنامه دهخدا
دی نن .[ ن ُ ] (اِخ ) مورخ یونانی که معاصر فیلیپ مقدونی بود (قرن 4 ق .م .) چون زمانی در دربار اردشیر دوم هخامنشی بود از ایران سخن رانده است . تاریخ او از تأسیس دولت آسور شروع و بتسخیر مصر بدست اردشیر دوم (اُخس ) خاتمه می یابد. تألیفاتش افسانه های ز...
-
اخساس
لغتنامه دهخدا
اخساس . [ اِ ] (ع مص ) فرومایگی کردن . (منتهی الارب ). کاری دون کردن . (تاج المصادر بیهقی ). کار زبون کردن . || خوار و زبون گردانیدن . ناکس و زبون گردانیدن . خسیس گردانیدن . (زوزنی ). || خسیس و فرومایه یافتن کسی را. (منتهی الارب ). خوار و زبون یافتن ...